این روزها و مشخصا
سال 2012 سرشار بود از افتخارات پی در پی هزاره ها در صحنه های علمی، هنری و
ورزشی، زبان نقد آگاهان نسبت به ضعف هزاره ها به لحاظ «قدرت» نیز باز شده است.
آنان معتقدند که مردم ما علی رغم کسب این همه افتخارات برای تمامیت میهن ما و
ارتقا بخشیدن به سطح اعتبار این کشور در جهان اما، در عرصه ی سیاسی این سرزمین
دارای موقعیتی بسیار ضعیف تر از سالیان گذشته بوده که نشان می دهد ارتقا در سطوح
علمی، هنری و ورزشی هیچ اثری در موقعیت و جایگاه میهنی ما نداشته و چنان که تا
امروز دیده شده، راه مفیدی نخواهد بود. به عبارت دیگر، صرف نمودن تمامی توجهات
تنها به ارتقا در عرصه ی ورزش، هنر، ادبیات و... تنها می تواند در سطح بین المللی
افتخارات را به جیب دولت قوم محور اندازد و در عرصه ی میهنی ما را به عنوان مهره
هایی در خدمت نظام فاشیستی قرار دهد. این است که ما باید روی مبارزات سیاسی ـ مدنی
خود به موازات رشد و ارتقا در عرصه های یادشده، سرمایه گذاری نماییم و بدانیم که
فروکاستی موقعیت سیاسی مردم ما در صحنه ی میهنی و سیاسی بیش از هرچیز به کم کاری و
ولنگاری ما در عرصه ی سیاسی ـ مبارزاتی دلالت داشته و نیز ناکارا بودن روش های
تاکنونی مبارزات ما را برملا می سازد.
به هرحال سخن گفتن از اقتدار سیاسی و
یافتن جایگاه مناسب و عزت مند در متن حاکمیت این کشور امری الزامی است که مباحث
زیادی را به دنبال خود می آورد. مثلا نخستین سوال این است که آیا «اقتدار سیاسی»
یک امر ثابت، کلیشه ای و به اصطلاح نسخه ی عمومی ای است که در تمامی شرایط دارای
کاربرد می باشد که ما دنبال آن باشیم؟ یا این که دست یابی به «قدرت» امر متغییری
است که رابطه ی مستقیمی با «ماهیت نظام سیاسی»، «ساختار نظام سیاسی» و گرایشات
سیاسی ـ قومی نظام سیاسی که در مجوع فضای سیاسی را می سازند، داشته که در هر
موقعیتی باید روش و رویکرد مشخص و متفاوت از دیگری را پیش گرفت.
برهمین اساس، زمانی که ما در موقعیت
برخوردار بودن از نظام دموکراتیک و مردمی با ماهیت فراقومی قرار داریم، تمامی حرکت
ها و اقدامات مثبت و دموکراتیک نهایتا به تقرب به قدرت خواهند انجامید، چرا؟ چون
حاکمیت دموکراتیک نیازمند عناصر و برنامه های دموکراتیکِ فعالی است که بتواند کل
نظام را ارتقا دهد و پیش ببرد. بنابراین موجودیت نیروهای فعال و دموکرات در مجموع
به ارتقای کیفی نظام انجامیده و «دموکراسی» و «آزادی»ها نهادینه خواهد نمود.
اما در شرایطی که حاکمیت کاملا قومی
بوده و از ویژگی های «تمامیت خواهی»، «انحصارگرایی» و «توسعه طلبی» برخوردار می
باشد، دقیق ترین نقطه ای که نیروهای دموکراتیت و برابری خواه باید بر آن قرار
بگیرند، اپوزسیون چپی است که خواهان تغییرات بنیادین در ماهیت فکری ـ رفتاری،
ساختار و نهادهای نظام می باشند. مسلما نظام سیاسی ای با ماهیت «فاشیزم قومی» هرگز
به تغییراتی که از تمامیت خواهی، توسعه طلبی و انحصارگرایی اش بکاهد و یا آن را
فکرا زیر سوال ببرد و نهایتا چنین مناسباتی را از بیخ برکند، تن نخواهد داد. در
چنین موقعیتی، اقدامات دموکراتیک و برابری خواهانه نه تنها راه ترقی و تقرب به
«اقتدار سیاسی» را نخواهد گشود، که اقداماتی در این راستا خود تهدیدی برای کل نظام
فاشیستی به شمار خواهد رفت.
بنابراین باید پایه های اپوزسیون
دموکراتیک را با «اقتدار اجتماعی» نیرومند ساخت و با چنین پشتوانه ای مبارزات و
مطالبات سیاسی ـ اجتماعی خود را پیش برد. این است که روند «اقتدارسیاسی» دقیقا از
متن مبارزات اجتماعی ـ مدنی گذر خواهد کرد و با ایجاد یگان های مقتدر مردمی
(نهادهای مدنی) راه تحرکات سیاسی مبتنی بر اقتدار سیاسی ـ مردمی را هموار ساخت.
برای ایجاد یگان های مردم هم، باید هسته هایی از نیروهای دموکرات و برابری خواه را
ایجاد نمود. تنها این هسته ها و پیمودن را مبارزات مترقی و دموکراتیک است که می
تواند ضمانتی باشد برای «دموکراتیزه کردن قدرت» و نیز تقرب هزاره ها به قدرت. نه
آن گونه که بعضی ها با اصالت دادن به یاری بیگانگان و نهایتا ایجاد تغییر از بالا
دل خوش کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید