قسمت دوم
روند گرایش و
افزایش کمک ایران به گروه های مستقر در پاکستان که لاجرم از بي توجهي نسبت به گروه
های شیعه ی عمدتاً هزاره بود، در داخل کشور این نيروها را به تمرد در برابر حکام
ايراني که فرامین خود را توسط دفاتر گروه هاي شيعه در ايران به آنان ابلاغ مي نمود،
واداشت. درست در همين زمان، به درخواست دولت ایران، شيخ آصف محسني رهبر گروه
حرکت در اجلاس طايف در عربستان سعودی شرکت نمود تا این ایران را در جریان مباحثات
و تصمیم های جریانات سنی در عربستان سعودی قرار دهد. البته بعدها این پروسه ی
سیاسی ـ استخباراتی چنان گسترش یافت که جنگ داخلی هزارستان توسط همین گروه حرکت
محسنی (از پایگاه 14 در حصه ی اول بهسود که فرماندهی آن برعهده ی سید هادی هادی
بود) آغاز گردید و این گروه سپس طبق برنامه ی ایرانیان، دفتر مرکزی خود را به
پشاور انتقال داد و شخص محسنی هم در اسلام آباد مستقر گردید تا از محور تصمیم گیری
در مورد افغانستان دور نماند. البته موجودیت روابط تنگاتنگ و نزدیک اطلاعات سپاه
ایران با گروه های حنفی مذهبی چون «جمعیت ربانی» و منشعبین از گروه های حزب گلبدین
و مولوی محمد نبی، حلقه ی اطلاعاتی ایران در مورد تصمیمات پشاور را تکمیل می نمود.
رویکرد بها دادن رژیم آخوندهای ایران به چند گروه سنی مذهب افغانستان، به طور
روزافزونی این رژیم را از گروه های شیعه و مهره های اطلاعاتی هزاره که هرگز
صادقانه برای ایران کار نمی کردند، بی نیاز ساخت که میزان توجه و کمک به آنان را
بسیار محدود نمود و حتا فشارهای زیادی را بر مهاجرین عمدتا هزاره ی مستقر در ایران
با هدف محدودسازی تحرکات گروه های سیاسی متعلق به این مردم وارد کرد.
هزاره ها تا سال
1361 به دليل اقتدار مردمي ای که از قیام خودجوششان به دست آورده بودند،
انتظارشان از ايران و ديگر کشورهاي اسلامي تنها کمک بلاعوض و بلاشرط بود. چراکه تصميم
گيري های آنان عمدتاً در داخل کشور بوده و کشورهای بیرونی و دخیل در امور ما را،
نیازمند همکاری با خود می دیدند و نه برعکس. زیرا نیروی تصمیم گیری و اجرایی که
مستقیما در مسائل سیاسی کشور ما مؤثر بودند، توسط نیروهای مستقل داخل مدیریت می
شدند، بنابراین این نیروهای بیرونی بودند که بری اجرای سبرنامه های و طرح های
مداخله گرانه ی شان نیازمند نزدیک شدن به جنبش خودبه خودی مردم هزاره علیه
کودتاچیان 7 ثوری و نیز اشغال گران روسی بودند. اين امر دولت مردان ايران را که
با رفتار ناشایست و خلاف عرف و قوانین بین المللی مانند صدور تروریزم و اشغال
سفارت امریکا و...، خود را به انزوا کشانیده و در موقعیت ناخوشایند و سرشار از
تنفر در منطقه و جهان قرار داده بودند، تمامي شرايط جهاني و منطقه اي بر علیه این
نظام بود.
در چنین شرایطی
سردمداران رژیم غاصب قدرت در ایران که با شعله ور و گسترده ساختن آتش جنگ بی هدفی
که نخست با اشتباه عراق صورت گرفته بود، سرپوش و بهانه ی مناسب برای سرکوب سیاسی
نیروهای دموکرات و آزادی خواه ایران زمین به دست آورده و موفق به تصفیه های گسترده
شده بود، تصمیم گرفتند تا پای مداخلاتش را به کشور ما بیشتر و آسوده تر دراز نماید
و جهت کنترول اوضاع و کاستن از نیروهای متمرد و خارج از اداره ی آن ها، نخست هزاره
های کشور ما را که داعیه ی استقلال و شرط گذاری در برابر ایران را داشتند، زير
فرمان خود کشاند تا توسط این نیروی بزرگ و پرتوان بتواند با قدرت در صحنه ی رقابت
منطقه ای عرض اندام نموده و نیروهای مرتبط با کشورهای رقیب را زیر فشار قرار دهد.
براي اجرای اين برنامه،
بايد در اولین گام تضادهاي دروني گروه های هزاره ی عمدتا شیعه مذهب را تشديد می بخشید
و با ضعيف نمودن و نامنسجم و پراکنده ساختن آن ها، برآنان مسلط شوند. یعنی، روش
برخورد بعضی از کشورهای عربی و به ویژه اردنِ ملک حسین با فلسطینیان را پیشه ی خود
گشتاند که در سپتامبر سیاه به سرکوب خونین فلسطینیان مبادرت ورزید. بر مبنای این
طرح، جنگ داخلي هزارستان که در بیرون طراحی شده بودند و مستقيماً توسط فرماندهان
ايراني مستقر در هزارستان و نیز گروه های وابسته ای مانند حرکت محسنی و سیدهادی هادی،
همچنین پاسداران جهاد اسلامی که اخیرا توسط سپاه ایران تشکیل یافته بود، مدیريت مي
گرديد و این جنگ های خانمان سوز و خائنانه به مدت 5 سال به بهانه های مختلفی ادامه
يافت و طي آن (طبق آمار تخميني و نيمه معتبر) حدود 60 هزار نفر کشته شده و بيش از
50 هزار خانواده آواره گشتند.
پس از عملی شدن اقدامات
ضدانساني حاکميت غصبي ايران مبنی بر ایجاد جنگ داخلی در کشور ما، آن هم میان گروه
هایی که همگی از سوی خودشان تمویل و پشتیبانی قطره ای و بسیار محدود می شدند،
شيادانه هيأت هايي را به عنوان مصلح به کشور ما فرستادند که در بسياري از آن ها
حتا خود ايرانيان حضور داشتند تا بدين گونه خود را عدم دخيل در جنگ هاي داخلي
جلوه دهند. اين هيأت ها، گروه هاي درگير را به صلح دعوت نموده و خواهان برقراري
آتش بس شدند. حضور عمدي ايرانيان در جمع هيأت هاي به ظاهر صلح، علاوه بر بي طرف
نشان دادن خودشان، نوعي تأکيد بر بادار (فرمان روا) بودن شان بود که آن را مستمرا
نيز به رخ نیروهای خسته و درمانده از 5 سال جنگ خانگی درون قوم هزاره می کشید.
پس از 5 سال جنگ
ویران گر و ضدمردمی (61 تا 65)، ايرانيان نيز به اين نتيجه رسيده بودند که اينک
هزاره ها به قدر کافي سرکوب شده و ديگر توان ادامه ي مبارزه بدون پشتیبانی حاکمیت
ايران را ندارند. بنابراين من بعد بايد آنان را متحد ساخت تا براي مقابله با
ناکامي هاي افتضاح آلودش درصحنه ي رقابت افغانستان، نيرويي از شيعيان افغانستان
ايجاد نموده و از آنان به عنوان نيروي اقدام درمقابل برادران اهل سنت استفاده
نمايد. به عبارت ديگر، با تشکيل نيروي بزرگ و مقتدري از هزاره هایی که علاوه بر
آغازگری مبارزات مسلحانه علیه روس ها و رژیم دست نشانده ی شان، نخستین مردمی بودند
که در اولین سال قیام خود حدود 5 ولایت (استان) را آزاد ساخته بودند، درصدد آن بود
تا آرمان به خاک کشيده شده اش را از متن رويارويي هزاره ها با نيروهاي مستقر در پاکستان،
تحقق بخشد و بدين گونه نفوذ خود را در کشور ما تقويت نمايد. ثمره ي اين تلاش،
تشکيل شوراي ائتلافی بود که زیر نظارت ابراهیمی نماینده ی خامنه ای کار می کرد.
ديري نپاييد که اين شورا هم دچار انشعاب گشت و بخشي از آن به رهبري کريم خليلي که
عضور شورای مرکزی سازمان نصر بود و مدت زیادی را به عنوان دبیرکل این شورا ایفای
وظیفه می نمود، از آن جدا شده و به پاکستان پناه بردند. البته در این مورد سند
معتبری به جز بعضی ادعاها در دست نیست تا ثابت سازد که این انشعاب هم تصنعی و
تاکتیکی بوده و مانند جریان محسنی جنبه ی استخباراتی برای ایران در داخل جبهه ی
مستقر در پاکستان داشته و با هماهنگی ایرانیان صورت گرفته باشد یا این که واقعا
بیان گر نفرت گسترده ی هزاره ها نسبت به مداخله ی بیش از حد حاکمیت ایران در امور
داخلی هزاره ها بود.
با اوج گيري تنش ميان
شوراي نظار و حزب گلبدين در سال های پایانی دهه ی 60، حکومت ايران که قبلا به بهانه
ي فارسي زباني از جمعیت ربانی و شاخه ی موسوم به «شورای نظار» زیر فرماندهی
احمدشاه مسعود پشتیبانی گسترده می نمود، به ياري شوراي نظار درگیر با گلبدین در شمال کشور
ما شتافت و روابط خود را با اين گروه بیش از پیش تقويت نمود. اين روابط حتا به تشويق
شوراي نظار در حمله به مراکز حزب گلبدين و کمين زدن هاي پي در پي علیه این گروه
که تقریبا 60 درصد کمک های خارجی را به خود اختصاص داده بود، منجر گرديد.
این اقدامات به حاد
شدن تضادهاي دروني جنبش مقاومت ضدشوروي
توسط ایران گردید که با الگوبرداری از طرح تشدید تنش های درونی جریانات داخلی کشورها،
قبلا در میان هزاره های افغنستان و نیز عراق و فلسطین نتیجه داده بود، این بار به منظور
زيرفرمان کشاندن گروه هاي مقاومت حنفی مذهب شمال کشور ما به اجرا درآمد. البته این
تاکتیک پیچیده ای بود که با اجرای آن دو هدف عمده را دنبال می نمود، یکی زیر
کنترول درآوردن نیروهای مقاومت ضداشغال گری و مهمتر از آن، رعایت روابط رو به حسنه
اي که با روس ها داشت و علتش هم تأمين تسليحات پيش رفته و به ويژه به کار اندازی
پروژه هاي هسته اي توسط شوروی سابق بود. بنابراین رژیم توسعه طلب و سرکوب گر حاکم
بر ایران تلاش می نمود تا با راکد کردن مبارزات مسلحانه ي ضد اشغال در کشور ما،
فشار را از روی شوروی کاهش داده و بدین گونه چراغ سبزی به این کشور جهت از سرگیری
همکاری هسته ای نشان دهد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید