به بهانه ی اربعین 1391
مبارزه کنش طبیعی انسان برای
حفظ آنچه متعلق به او است و یا دستیابی که به چیزی که بر اساس یک نیاز باید از
او باشد اما ستمگرانه از او دریغ شده و بدینسان زندگی وی را با مشکلات و لنگشهای
بیشماری مواجه نموده اس، می باشد. تلاشها و اقداماتی که برای رسیدن به شرایط
مطلوب زندگی صورت میگیرند، دارای روشها و اشکال گوناگونی هستند که هرکدام
مبتکرانه برای شرایط و وضعیت خاصی تدارک دیده شدهاند. انواع گوناگون مبارزه را به
لحاظ روش برخورد با پدیده های متخاصم میتوان با دو دستهی عمدهی «مسالمتآمیز» و
«خشونتبار» از هم تفکیک نمود.
مبارزهی مسالمتآمیز متناسب
با شرایطی تدارک دیده میشود که نظام سیاسی حاکم، مردم و حقوق آنان را بهرسمیت
شناخته، برای آنها اعتباری قائل بوده و حتاالمقدور تلاش میکند تا آنها را رعایت
نماید. این است که جامعهی مدنی بهعنوان بخش فعال و تقریبا سازمانیافتهی مردم
(جامعهی مدنی) پیدرپی حقوق مردم و مکلفیتهای حاکمیت را یادآوری مینماید و کمکاری
و یا سهلانگاریهای دولت را به مسوولین گوشزد میکند. بنابراین ماهیت مبارزات در
چنین نظامی، اصلاحگرانه بوده که با اقدامات روشنگرانه دولت
را نسبت به حقوق نادیده گرفته شده و یا ناشناختهی مردم، آگاه میسازد و اشتباهات
دولت در زمینهی اجرای نادرست برنامههای دموکراتیکش را اصلاح مینماید.
بهتناسب رفتار درست دولت در
اجرای برنامههای مردمی و دموکراتیک، با توجه به گوشزدهای جامعهی مدنی و رعایت آنها
از سوی دولت، مبارزات مردم و نیروهای فعال آنان از خشونت پرهیز مینمایند و بر
دوستانه بودن روابط دولت و مردم تأکید مینمایند. انتخاب روشهای مسالمتجویانهی
معترضین، مستقیماً به رفتار دولت در پذیرش اشتباهات و کمکاریهایش، و بهدنبال آن،
اصلاح آنها است که مخالفین و اپوزسیون را بهسوی اقدامات نرم سوق میدهد و از روش
ها به دلیل نتیجه دادن شان، راضی هم میباشند.
اگر بخواهیم این روند
مبارزاتی را در متن رخداد عاشورا بهمثابهی یک حرکت اجتماعی ـ سیاسی جستجو
نماییم، باید با دقت موشکافانه به مطالعهی این رخداد تاریخی بپردازیم. طی همین
دقت درخواهیم یافت که اقدامات امام حسین از زمان تصمیم گرفتن به مقابله با حاکمیت
وراثتی و مستبدانه ی یزید که اهداف و روش آن در وصیتنامهی مشهورش بسیار روشن
گردیده است، کاملا مبتنی بر مشی «عدمخشونت» و «اصلاحگری» بهمثابهی شاخصههای
برجستهی مبارزات مدنی، استوار بوده است. یعنی درک دقیق رویکرد حسین و نیز انتخاب
نوع برخورد وی، نسبت به محتوای نامهی یزید برای عمویش ولید بن عتبه والی مدینه
بیشتر قابل فهم خواهد بود. یزید در نامهاش نوشته بود «... با رسیدن این نامه،
حسین بن علی (در بعضی روایات طلحه و زبیر را هم) به دارالأماره دعوت کن و از او
برایم دعوت بگیر. اگر قبول نکرد، سرش را برایم بفرست. در مورد مردم هم همین کار را
انجام بده». میبینیم که علیرغم محتوای کاملا غیردموکراتیک، خشن و مستبدانهی
نامهی یزید، بازهم حسین برخوردی هوشیارانه و آرام از خود بروز میدهد و با درک
مقصد اصلی یزید، به هر نحوی که شده خود را از رویارویی با والی مدینه که الزاماً
به برخوردی خشن و مسلحانه منجر میگشت، پرهیز میکند و با اهل و عیالش مدینه را به
قصد مکه ترک مینماید.
پیش از حرکتش بهسوی مکه بهخوبی
میفهمد که با موضع مستبدانهای که یزید درپیش گرفته است، وی بالاخره ناچار از
رویارویی با او و عمالش خواهد بود. بههمین دلیل لازم میبیند تا بهعنوان یک چهرهی
سرشناس و تأثیرگذار در جامعه، برنامه و توضیحی برای اقدام اعتراضی خودش داشته باشد
که درصورت کشته شدن (که در رویارویی و عدم تمکین به خواستههای یک دیکتاتور قابل
پیشبینی هست)، بهطور یکجانبه مورد داوریهای نادرست مخالفین و افراد ناآگاه و
بیخبر، قرار نگیرد.
او با نوشتن وصیتنامهای
بسیار کوتاه، ماهیت و نیز روش مبارزات خود را توصیح میدهد. در این سند معتبر که
به دستخط خودش نگارش یافته بود، نکات برجستهای وجود دارند که امروزه آنان را جزء
اساسات مبارزات مدنی و دموکراتیک بهشمار میآورند. وی در وصیتنامهاش نوشته است،
«... انی لم أخرجُ أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و ظالماً و إنما خرجتُ لطلبِ الإصلاح
فی امه جدی... آمر بالامعروف و أنهی عن المنکرِ... فمن قبلَنی بقبول الحقِّ فأاللهُ اولی بالحقِّ
و من ردّ علی هذا اصبر حتی یقضی اللهُ بینی و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین».
نکتههای قابل تأملی که در
سخنان حسین بن علی مشاهده میشوند عبارتند از «نفی ظلم و فساد»، مطالبهی
«اصلاحات» در مناسبات میان مردم، «امر به معروف» و «نهی از منکر»، برخورداری از
رویکردی کاملا دموکراتیک نسبت به مخالفینش که هرگونه مخالفت با خودش را بهخدا
وامیگذارد، همگی با اصول مبارزات مدنی امروزین مطابقت دارند. یعنی وقتی حسین با
اقدام و اعتقاد یزید به مخالفت برمیخیزد، مشی و باور دموکراتیک خود را در برابر
کارکرد دیکتاتورانهی یزید ارائه میکند و بدینگونه اصل مبارزاتی «برنامه در
برابر برنامه» را بهمیان می آورد و اجبار و تحمیل نظر فردی که محتوای اصلی نامهی
یزید را تشکیل میدهد، را به چالش میکشد.
وقتی خبر اقدام اعتراضی حسین
نسبت به روشهای ستمگرانه و ضددموکراتیک یزید و مآلاً عدم بیعت نمودن با وی همهجا
منتشر میگردد، معترضان دیگر نواحی نیز سر بلند میکنند و از حسین برای رهبریت
مبارزات دموکراتیک دعوت میکنند. از آن میان نامهی سران کوفه که در نظامهای ستم
پس از علی بالاترین بها را بهخاطر سابقهی طرفداریشان از علی پرداختهاند، بسیار
مشهور میباشد. در نامهی شخصیتهای سرشناسی چون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه
و حبیب بن مظاهر که برای حسین ارسال میگردد، هیچ نشانهای از روی دست گرفتن اقدام
خشونتبار وجود نداشته و محتوای اغلب آن ها از نوعی مبارزهی مدنی حکایت دارد. در
نامه ی یادشده آمده است، «... ما همراه او (نعمان بن بشیر والی کوفه) در نماز جمعه
فراهم نمیشویم و با او در اعیاد حاضر نمیگردیم... او را از کوفه خواهیم راند تا
به شام رود (مقاومت منفی و شورش مدنی که کشتن در میان نباشد)» (این نامه را منابعی
چون طبری، الکامل، الإرشاد، الفتوح، خوارزمی، مقتل الحسین، الإمامه و السیاسه،
مناقب، بلاذری و انساب الأشراف نقل کردهاند).
نکتهی بسیار مهم در مبارزات
اجتماعی این است که سقف مبارزات مدنی، فاقد کشش و انعطاف کافی برای استفاده شدن در
شرایط متفاوت بوده و تنها دارای کاربردی محدود به شرایط معینی چون حاکمیت نظام
سیاسی پاسخگو و دموکراتیک میباشد. بنابراین و با توجه به محدودیتهای زیادی که
این نوع مبارزه برخوردار میباشد، کاربرد آن نیز تنها در حیطهی حکومتی مردمگرا محدود
میماند. یعنی وقتی نظامی سیاسی از ماهیتی دموکراتیک برخوردار نبوده و به مطالبات
مدنی برحق ردم توجه نمیکند و رسیدگی به آنها را مسکوت میگذارد، راههای مدنی
بسته میشوند و تمامی مبارزات و اقدامات حقطلبانه و «اصلاحگرانه» عملاً با بنبست
جدی مواجه میگردند.
در اینجا لازم دیده میشود
تا این نکتهی مهم را روشن نمایم که توسلجویی به اقدامات و روشهای مدنی در نظامی
مستبد و خودکامه، نهتنها اتلاف وقت و انرژی بهشمار خواهد رفت که درعین حال به
بقای حاکمیت ستم و تبعیض یاری خواهد رساند. زیرا ضمن اینکه از ابتدای اقدام ما
بسیار روشن و مشخص است که چنین رویکردی فاقد نتیجه میباشد، با اصرار روی
کارکردهایی از این دست، ناخواسته و عوامفریبانه این انحراف بزرگ را مطرح میسازیم
که نظام حاکم بهدلیل تحمل اعتراضات و مخالفتهای مدنی مخالفین، نظامی است مردمگرا
که از مشروعیت سیاسی برخوردار میباشد. درحالی که در نظامهای سیاسی غیردمکراتیک،
هرگز خود را نیازمند پاسخگویی به مردم و نهادهای حامی حقوق آنان نمی بینند.
بنابراین، تمامی اقدامات مدنی در سایهی نظامهای مستبد، پس از مدتی دچار رکود و
توقف گشته و عملا به چرخهی کارکردیِ بستهای تبدیل خواهند شد که هیچگاهی به
نتایج مثبتی منجر نمیگردند. این است که باید در جستجوی راهی شد که بتواند در نظام
غیردموکراتیک مؤثر واقع شود و حاکمیت ستم و تبعیض را وادار به پاسخگویی نماید.
یعنی، «روش گاندی» را نمی توان در برابر «فاشیزم هیتلری» به کار برد، چون قطعا
پاسخ نخواهد داد.
بر اساس تجارب مکرر تاریخی
درمییابیم که به تناسب گرایش نظام سیاسی به سوی خودرأیی و استبداد، دایرهی
فعالیتهای مدنی بهدلیل نیاز مبارزه به گام برداشتن در فاز بالاتر، بهطور طبیعی
شکسته خواهند شد که از آن پس ضرورت ارتقا تا سطح مبارزات سیاسی که طی آن خود نظام
هدف قرار می گیرد، اجتناب ناپذیر می شود. چراکه آنچه برای نظام مستبد اهمیت دارد،
حفظ اهرمهای قدرت در دست تیم، گروه، مذهب و یا تبار کسانی است که برسر قدرت قرار
دارند. یعنی چنین حاکمیتهایی با تمامی مسائل، مطالبات و تقاضاهای اصلاح طلبانه و
دمکراتیک، بهدلیل تقسیم شدن جبری سهم ها و نهایتا کاسته شدن از سهم مطلق خودشان،
برخوردی صرفا سیاسی می نمایند و آگاهانه از پاسخ مثبت دادن به اقدامات و مطالبات
مردم ابا می ورزند.
این است که به تناسب محدودیتها
و موانعی چون سیاستزدایی از دانشگاه جهت بی انگیزه سازی فعال ترین قشر اجتماعی،
محدودیت برای تشکیل حزب برای اقوام قربانی ستم و تبعیض، تعیین نمودن غیرعقلانی و
غیرمنطقی تعداد اعضا برای تشکیل حزب و... همگی حکم دور کردن بسترها و ابزارهای
مبارزه از پیش پای مردم را داشته و نظام حاکم از آن بهعنوان ایجاد موانعی برسر
راه مبارزات سیاسی نهادهای مردم استفاده میکند، ضمن اینکه واکنش های جدی ای را
سبب گشته که منجر به شدت یافتن گرایشات سیاسی در جامعه میگردد و گروههای بزرگی
از مردم عادی را نیز بهسوی چنین مبارزاتی سوق میدهد، مبارزین را نیز هوشیار
نموده تا برای مقابله با محدودیتهای موجود، باید روی تاکتیکهایی جهت دور زدن
موانع بهظاهر قانونی، درپی چاره جویی برآیند. در چنین فرایندی، روش های مبارزاتی
مردم هم بهشدت دگرگون می شوند تا کمتر سیاسی بهنظر آیند و مورد اعتراض قانونی قرار
نگیرند. این ترفندهای مبتکرانه در واقع بازتاب محدودیتها و موانعی است که حاکمیت
به ظاهر دموکراتیکی چون نظام حاکم بر کشور ما برای خنثاسازی مبارزات مردم، در
قوانین نافذه ی کشور گنجانیده است.
بر مبنای این داده ها و تحلیل
ها، به این نتیجه می رسیم که برگزاری مراسم عزاداری پرهیاهوی هزاره ها، برخلاف
ادعا و نگرانی بعضی از مدعیان روشنفکری هرگز ریشه ی مذهبی نداشته بلکه اقدامی
کاملاً سیاسی ای می باشد که درواقع از همان اصل ابتکاری «دور زدن ممانعت ها و
محدودیت های قانونی» برای پیگیری مبارزات حق طلبانه ی شان استفاده می کنند. در این
شکی نیست که مسأله ی ستم و تبعیضی که بر هزاره ها جهت سرکوب بالنده ترین و
مبارزترین قوم کشور انجام می یابد، از نوع خاصی می باشد که کمترین ارتباطی با دیگر
ستمگری های رایج نظام قوم محور حاکم بر اقوام بومی کشور ندارد. یعنی، ستم و تبعیض
و بایکوت بر هزاره ها امر سیستماتیکی است که با اجرای برنامه های دقیقی صورت می گیرند
تا در نهایت «اعتمادبه نفس» و «خودباوری» را در این مردم ازبین ببرند و در خلأ
پدید آمده، هژمونی قومی خود را جایگزینش سازند. این دقیقا همان روش استیلای
مردسالاری بر زنان و تداوم آن با ترفند بایکوتی می باشد. به عبارت دیگر، ستم،
تبعیض و مسخ هویتی که بر هزاره ها به اجرا درمی آیند، کاملا همسنخ با ستمهایی است
که بر زنان به کار می روند و آنان را «بی هویت» می نمایند.
اگر دقت بیشتری به مسأله ی
عزاداری هزاره ها به خرج دهیم، گذشته از تعداد محدود پیرمردی که از دنیا دل بریده
و برای آخرت شان در پای منبری به گریه و تضرع می پردازند تا مبادا ستم دنیوی را در
دنیای جاودانه ی بعدی شاهد باشند، جوانان عزادار (سینه زن و تیغ زن) نه می گریند و
نه هم زیاد به فکر آخرت هستند، بلکه همگی از هیجان و شوری دنیوی و رقابتی ای
برخوردار هستند که مذاهب سنتی درصدد دور نگه داشتن جوانان از آن ها می باشند.
چراکه مذهب سنتی که در واقع شکل تحریف شده ی مذهب آسمانی بوده و توسط تعبیر و
تفسیر عده ای متولی خودمنتصب شکل گرفته اند، تلاش میکند تا مردم را به «تمکین» در
برابر فرامین تعبدی ای وادار نمایند که نهایتاً تأمین کننده ی منافع خودشان می باشند.
در این راستا هرچه نشاط و تحرک و انرژی زایی که موجود باشد، به خاطر خطری که متوجه
منافع متولیان مذهبی خواهد نمود، به ویژه در ایام سوگواری شدیداً مذموم شمرده می شوند.
امری که دقیقا سالیان درازی است که متولیان مذهبی را رنج داده و برای کنترل این
سازمان اجتماعی خودگردان دچار مشکل گردیده و امروزه در کشور ما منجر به تنش شدیدی
میان ملا امام مسجد که نماینده ی مذهب سنتی می باشد، با دسته های سینه زنی به
مثابه ی نیرویی که کاملا مستقل از نهادهای مذهبی سازمان می یابد و عمل می کند،
گردیده است.
طی کار تحقیقاتی از طریق
مطالعه و صحبت مستقیم با جوانان سینه زن در مورد انگیزه ی تعزیه با شیوه های نوینی
از قبیل خروج گسترده و انبوه در دسته های بزرگ، به این نتیجه می رسیم که کارجمعی
بزرگ و تقریبا سازمان یافتهای که در سالهای اخیر درحال انجام یافتن هستند، در واقع
مانور قدرت سیاسی هزاره ها است که فارغ از اراده ی نهادهای مذهبی و حتا رهبریت
کلاسیک سیاسی صورت می گیرند. این کردار خودجوش سیاسی بیانگر نیاز و گرایش هزاره ها
به کار سیاسی ای می باشد که هرگز توسط احزاب هزارگی رسمی به کار گرفته نشده اند.
بنابراین و طبق تحقیقات میدانی صورت گرفته، مردم هزاره علاوه بر نیاز شدیدی که به
مبارزه ی سیاسی برای فرا رفتن از مدار مبارزات مدنیِ بی خاصیت تاکنونی شان دارند
تا به وسیله ی آن به شکستن حلقه ی بایکوت اقتصادی ـ امکاناتی و تصفیه ی قومی هزاره
ها از قدرت و ادارات دولتی توسط حاکمیت قوم محور نایل آیند، دارای علاقه، تمایل و
گرایش کافی برای کارکردهای سیاسی ـ مبارزاتی نیز هستند.
در یک نگاه عمیق تر به این
نتیجه می رسیم که بار برجسته و مردم انگارانهی عاشورا، ضمن برخورداری از روش
اعتراض مدنیِ عدم توسل به خشونت و تکیه بر رویکرد اصلاح گریانه، برنامه های سیاسی
قاطعی را در متن اقدام اعتراضی حسین گنجانیده و او که دارای تعهدی جدی و قاطع نسبت
به ارزش هایی چون «آزادی»، «دموکراسی» و مشروعیت نظام سیاسی از طریق «انتخابات
مردمی» می باشد، برای جلوگیری از زیرپا ماندن ارزش های یادشده، وارد اقدام شده است.
دقیقا به همین دلیل است که تمامی تحرکات و اعتراضات مدنی در برخورد با نظام های
سیاسی سرکوب گر مطالبات مردمی و بی توجه نسبت به ارزش های عام انسانی، دارای ماهیتی
تهاجمی می باشند. در زمانه ی ما نیز، این تغییر روش دادن مبارزات از حالت مدنی صرف
به سوی سیاسی شدن، نیاز مبرم مردم ستمدیده و قربانی تبعیضی است که نه تنها به
مطالبات شان رسیدگی نمی شود که هرگز بایکوت روزافزون و تصفیه ی قومی را نیز متوقف
نمی سازند.
نکته ی جالب و قابل توجه دیگری
که در رابطه با برگزاری مراسم عاشورا باید یادآور شد این است که، تمامی کارکردهای
هزاره ها در ایام عاشورا آگاهانه صورت نمی گیرند و اقدامات خشم آلود و خشونت بار
جوانان در چنین ایامی، بدون دخالت های بیرونی در سازماندهی شان، اغلب نوعی واکنش
تند، رهاسازی و تخلیهی عقده های متراکم ناشی از ستم و تبعیض چندسده ای و بایکوت
های بی رحمانه ای می باشند که ناخواسته با تمایل درونی شان در همخوانی قرار گرفته
اند.
اگر رویکرد عاشورایی جوانان
را به لحاظ تاریخی هم مورد بررسی قرار دهیم، روشن است که در گذشته ها هرگز مراسم
سوگواری عاشورا چنین با شور و هیجانی صورت نمی گرفته اند. چراکه از یک سو اینک
مردم ما با پشت سر گذاشتن نبردها و مبارزات سنگینی، نسبت به ستم سازمان یافته علیه
خودشان آگاهی کامل یافته اند و از طرفی هم، متولیان مذهب سنتی را که در گذشته
کاملا بر جوانان حاکم بوده و به خاطر هراسی که از اقدام جسارت گونه و متهورانه ی
جوانان هزاره داشته اند، همیشه سعی می کردند تا از بروز شور و هیجانات آن ها
جلوگیری کنند. ولی اینک که ابهت و طلسم قیودات و حاکمیت های ناروای اجتماعی
متولیان مذهبی درهم شکسته و نفوذ جادویی خود را میان جوانان از دست داده اند، دسته
ها و موج های شورآفرین کنونی دیگر فراسوی اختیار متولیان مذهبی درحال شکل گرفتن و
حتا گسترده شدن هستند.
وقتی مدعی می شوم که مراسم
سوگواری جوانان هزاره در روزهای عاشورا کمتر مذهبی می باشند، یکی دیگر از دلایلش
این است که تقریبا تمامی مجتهیدین اقداماتی چون «تیغ زنی» و «قمه زنی» را منع و حتا
تحریم کرده اند، اما عزاداران نه تنها تاکنون به این گونه اعتراضات مذهبی پاسخ
مثبتی نداده و از این فتواها پیروی نکرده اند که به مجتهدین پاسخ داده اند، ما 350
روز سال را مقلدتان هستیم، اما بگذارید تا 15 روز را به خواست دل خود عمل کنیم. می
بینیم که چنین پاسخی با درنظر گرفتن جایگاه مذهبی «تقلید» در قرائت سنتی از دین،
گستاخی و تمرد آشکاری از متولیان و مذهب دست سازشان به شمار می رود. در کنار آن،
ما شاهد رشد روزافزون استفاده از موسیقی های تند و با ریتم حماسی و مهیج در مراسم
عزاداری هستیم. ریتم ها و کمپوزهایی که اغلب از ترانه های خوانندگان مشهور ایرانی
گرفته شده اند و مجتهدین همیشه این گونه موسیقی را در ردیف «غنا» قرار داده اند.
گسترش روش های جدید «ماتم سرایی» و «تعزیه» با استفاده از موسیقی های غنایی، چالش
بزرگ مذهبی این مراسم به شمار می روند که درعین حال مذهبی بودن مراسم سوگواری
عاشورا را به شدت زیر سوال می برد و یا این که آن را در آینده به یک رسم و آیین
فرهنگی مستقل از اراده و خواست متولیان تبدیل خواهد نمود.
ما شاهد این نکته ی مهم در
برخورد حسین بی علی نیز هستیم که وی علی رغم برخورداری از مطالبه ای سیاسی (نفی حاکمیت
موروثی و تکیه بر بیعت)، در تمامی مدت اعتراضش از مدینه تا کربلا و حتا تا شب
عاشورا از توسل جویی به شونت و سلاح ابا می ورزد. اما نهایتا طبق آخرین پیامی که
از سوی عمرسعد برایش می رسد، او را در انتخاب میان «تسلیم شدن» و «مرگ» مخیر می
گذارد که وی با گفتن «وای برما اگر ذلت را بپذیریم» (هیهات منا الذله)، گزینه ی
دوم را انتخاب می نماید و بدین گونه نشان می دهد که او در باورش به اصل «انتخابی
بودن رهبر» صادق و مصمم می باشد. درس بزرگ سیاسی عاشورا نیز در همین نکته نهفته
است که پی گرفتن مطالبات مدنی در برابر نظامی غیردموکراتیک، به دلیل تعلل و بی
تفاوتی اش نسبت به مطالبات مردم باعث می گردد تا از سویی مبارزین صادق وادار گردند
تا گامی فرا نهند و وارد عرصه ی سیاسی گردند و به جای عقب نشینی و یا «تردید» بی
باکانه اساس نظام را زیرسوال ببرند، و از طرف دیگر مبارزین باید مطمئن باشند که
بالاخره ناچار از رویارویی جدی و شاید هم خشونت بار با چنین نظام هایی خواهند بود
که باید برای آن آمادگی بگیرند. نه این که با خشونت بار شدن فضای سیاسی، به کارکرد
خودشان شک کنند و فکر نمایند که شاید در روش و رفتارشان دچار زیاده روی و تندروی
شده باشند. این نکته ی عبرت انگیزی از عاشورا است که هر مبارز سیاسی باید آن را
بداند و خود را با آن وفق دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید