۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

تأملی بر پیام محقق و استنباط نادرست یارانش



روز گذشته با انتشار اطلاعیه ای زیر نام «جمعی از فرهنگیان تاجیک مقیم اروپا»، عده ای از درباریان محقق مطالبی را در فیسبوک منتشر ساخته اند که طی آن از عباراتی چون «خروش وغیرت انقلابی»، «رسالت هزارگی» و «سیره مزاری گون» را برای تبلور ماهیت «مداح» و «ثناگوی» خودشان به کار بسته اند. بی شرمانه تر از همه این که انتشار اطلاعیه ی بالا را واکنشی به پیام ارباب شان محقق قلمداد کرده اند، حال آن که در پیام محقق به صراحت آمده است که «اين موضوع ]نوشته ی صالح[ موجى از عكس العمل ها را در بين سياسيون و قلم به دستان جامعه هزاره خصوصاً اصحاب دنياى مجازى برانگيخته است» و حتا خودش چنان که در پیامش ذکر کرده است، بنا به مصالح و منافع شخصی دوستی و هم جبهه ای با صالح هرگز نمی خواسته در برابر نوشته ی وی موضعگیری نماید، «بسيارى از طريق انترنت و غيره با من درتماس شدند و خواستار اظهار نظر اينجانب شدند. فلهذا ناخواسته دست به قلم بردم تا حقايقى را در صفحه دنياى مجازى به رشته تحرير درآورم». یعنی مجبور شده و به او گفته اند که سکوتت در شرایطی که همه به پاخاسته و صدها قلم به کار افتاده اند، به موقعیت دست و پا شکسته ی ارباب بازهم آسیب و ضربه ی دیگری مانند روز 18 سنبله وارد خواهد نمود، و الا عیاذ باالله اگر محقق به روی اربابان تازه اش بایستد.
این درباریان که خود واقعا توان نوشتن را نداشته و تنها با گذاشتن کامنت های کوتاهی که دربرگیرنده ی یکی دو جمله بهر چاپلوسی برای بادار و دو جمله ی دیگر هم در مذمت و ناسزاگویی مخالفان و به اصطلاح شمشیر کشی بر چپ و راست و نعره سرکشیدن علیه منتقدین بادارشان، می خواهند وفاداری شان را به مقتدای بداقبال خود ابراز بدارند تا از نعماتش مستفید گردند. آنان هرگز نباید فراموش کنند که اینک در جایگاهی نشسته اند که تا چندماه پیش وفاداران دیگری لم داده بودند و اینک از شرم توجیه کاری «رفتار زیگزاگی» و «باور ناپایدار» ارباب، آن را به آهستگی رها کرده اند تا مریدان درجه چندم دیگری که مدتی در نوبت خدمت به پیشوای شان انتظار کشیده بودند، جای شان را بگیرند و خودشان در گرد و خاک و هیاهوهای کاذب به فراموشی بسپارند تا گذشته ی غیرقابل توجیه شان دوباره رو نگردد.
روشن است که افرادی از این دست که نه از فکر و تحلیل و مطالعه و تجربه ی مبارزاتی برخوردارند و نه اصلا به این مسائل اعتقادی دارند، کاری جز هتاکی، بستن اتهام و بعضا تهدید مخالفان از طریق پیام های شخصی، برای تثبیت موقعیت خود در آن بیت شریف ندارند، که به همین دلیل هم نباید واکنش های مریدانه ی آنان را جدی گرفت. اما این که با وقاحت زیادی سعی می کنند تا مانند دفعات قبل و همکاری در راه اندازی راهپیمایی های متعدد، همه چیز را به نام پیشوای خود ختم نمایند، امری است که افراد باخبر از سازماندهندگان واقعی راهپیمایی های ضذکوچی و... و نیز امروزه و در ارتباط با اجتماعات برادران فرهنگی و روشنفکر تاجیک که کاملا جدا از وابستگی و تمایلات اخوانی و شورای نظاری فعالیت می کنند، در جریان همه ی واقعیت ها قرار دارند. در این خصوص طی روزهای گذشته صحبت های زیاد وفشرده ای با برادران غیرشورای نظاری تاجیک روی اظهارات نابخردانه ی صالح و واکنش مردم هزاره صورت گرفته است که محتوای نوشته ی من در نقد لجن پراکنی های صالح، بیان گر بسیاری از مسائل می باشد.
وابستگان دربار محقق با این عمل خود (البته با مشوره ی خود ارباب) درصددند تا رویکردهای اخیر همسویی با «دشمنان مردم ما» و «مطرودین شهید مزاری» را زیر انبوه تحریف و چرندیات پنهان نگه دارند، درحالی که انتشار پیام محقق علیه نوشته های صالح خود نوعی اعتراف به اشتباه بودن راهش می باشد و این که همپیمانان و متحدانش کنونی اش هنوز با دیدگاه «سنگر کوه تلوزیون» (که محقق آن را تنها شنیده است و عملا ندیده است)، در جلسات حضور دارند اما هیهات از محقق که به کار افتادن فکرش و فعال شدن قوه ی ادراکش هر 10 سال یک بار صورت می گیرد. چون او موضع فعلی اش را به خاطر ناصادق بودن کرزی و پشتون ها مطرح می کند، درحالی که خودش با واسطه گری وعده های کرزی و حاکمیت فاشیستی اش، سال ها به چشم مردم ما خاک می پاشید و دست شان را گرفته به سوی صندوق های رأی و تقویت نظامی سیاسی ای می پرداخت که خودش ده ها ملیون دالر از آن به جیب زده بود.
آقای محقق در پیامش هرگز به دفاع از هزاره ها نپرداخته بلکه دلش برای «مراکز دینی شیعی» عمدتا غیرهزاره که واقعا دارای روابط نزدیک و مرموزی با استخبارات ایران هستند، سوخته است و بلند داد می زند که، «حمله بى باكانه، اهانت آميز، و غيرديپلوماتيك آقاى صالح عليه شيعيان افغانستان و متهم كردن مراكز دينى شيعه را به جاسوسى براى ايران» می باشد.
اما سوال بزرگ این است که چرا وی از «هزاره» سخن نمی گوید؟ چون سنگ باران موترش روز 18 سنبله و نیز عدم لبیک گفتن به وعده ی «همایش بزرگ سنبله» که سخت تیرهایش را به خاک نشاندند، همگی توسط هزاره هایی صورت گرفته اند که پس از مدتی بردبری با مشت کوبنده بر دهان خائن می کوبند. بله، برای این واژه ی «شیعه» را جایگزین «هزاره» نموده و آن ها معادل یک دیگر به کار می برد که از مدت ها به این سو، شوق نشست در جلسات و مراسم نسب گرایانی که یا در نسل کشی مردم هزاره در «افشار» دخیل بودند و یا مرتکب زورگویی و قتل دخترکی بی گناه از مردم هزاره در بامیان شده اند. این همنشینی ها است که او را از همدردی با هزاره ها دور نموده است. و بدتر از آن توجیه تلویحی جاسوسی برای ایران است که آن را امری مرسوم در جامعه ی ما می شناسد و به همین دلیل هم هرگز از ابراز آن احساس شرم نمی کند و می گوید، «بدون شك ايران براساس رقابت و جنجالى كه با آمريكا دارد شايد سعى كند كه دوستان و همفكران خود را در داخل طيف ها و جناحهاى سياسى افغانستان داشته باشد اما هيچ گاهى اين يارگيري ها منحصر به شيعه و يا جامعه هزاره نبوده است»، درحالی که ما باید جناح های «نسب گرای شیعی» و «شیعه محوران غیرهزاره» را از کل جامعه سربلند هزاره جدا نماییم و هرگز وابستگی و جاسوسی آنان برای ایران که عمدتا مبتنی بر هزاره ستیزی می باشد، را به جامعه ی هزاره مرتبط نسازیم که بدترین جفا و خیانت در حق مردم آزاده ی ما خواهد بود. آیا محقق خود در خلط سازی «شیعه» با «هزاره» همسو و همنوا با صالح نمی باشد؟
بازهم اگر یک گام دیگر در پیام محقق پیش رویم و آن را با دقت بیشتری پی بگیریم، می بینیم که او از خلال گفتار اجباری و اسنجیده ی خود، ضربه ی دیگری به اعتبار و حیثیت مردم ما وارد نموده و تلاش نموده تا افواهات و جعل سازی های هزاره ستیزانی را که سعی می کنند با کابرد واژه های «قوم سوم» و «اقلیت هزاره»، خودباوری و اعتماد به نفس را میان هزاره ها نابود نمایند، نامردمانه ترویج کند. وقتی آقای محقق می گوید «طرفهاى اصلى ايران در تعامل هاى كلان اقوام اثرگذارتر است...»، یعنی دارد شایعه و دروغ پردازی های مدعیان قوم اول و دوم را بدون داشتن سند و مدرک و آمار دقیق و درستی، به مردم ما بقبولاند و به آن ها تحمیل نماید. دقیقا به همین دلیل ما همیشه تأکید داشته ایم که مبارزه با فاشیزم قومی حاکم، پیش از هرچیزی نیازمند برخورداری تعریف دقیقی از ماهیت و ساختار «فاشیزم قومی» کشور ما و نیز تدوین برنامه و مکانیزمی جهت از میان برداشتن آن می باشد؛ و کسانی که از ارائه ی آن طفره می روند، درواقع تلاش می کنند تا عدم صداقت خود را بپوشانند.
تکیه بر روش های «اتکلی» و «الله توکلیِ» در مبارزه ی سخت و نفس گیر با فاشیزم تاریخی قوم حاکم و نیز در انتخاب یاران برای متحد شدن با آنان جهت پیمودن چنین راهی، به علت ناآگاهی و عدم درک پیچیدگی ها و ظرافت های آن، نهایتا به سود و تقویت فاشیزم می انجامد. فاشیزمی که به دلیل فعال و متحرک بودن جامعه ی مدنی هزاره ها که از اوایل حکومت انتقالی کرزی تا چندسال بعد موی دماغ آنان بود (از «مجمع نهادهای مدنی» تا امروز)، همیشه نوک حمله ی خود را نه به سوی تاجیکی که بازو به بازو و تقریبا برابر با فاشیزم قومی حاکم از نعمات و مقام های خورد و کلان برخوردار می باشد، که هزاره ها قرار داده و تمام ترفندها و توان خود را برای حذف و تضعیف هزاره ها به کار می بندد. این امر را در استخدام نمودن رهبریت فسیل شده و اورنگ پرست هزاره با پول های هنگفت، همچنین شگردهای متنوع تصفیه ی قومی این مردم از رأس قدرت و ادارات، مراکز آموزشی، مراکز نظامی ای می باشد که در کنار «بایکوت» گسترده و دایمی مردم هزاره و مناطق هزاره نشین از تمامی امکانات و کمک های بین المللی و بازسازی ها به کار گرفته می شوند، می توان به ضوح دریافت و لمس نمود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید