این روزها باز مجامع
روشنفکری، مطبوعات و به ویژه دنیای مجازی پر شده است از نقد و حمله بر شخصی به نام
امرالله صالح که چندین سال اخیر عمرش را در خدمت «کرزی» و تیم «افغان ملتی» وی
همراهش سپری نموده است. در شناخت این عنصر ناشناخته و کم اهمیت در عرصه ی سیاست
داخلی، و همچنین نزد کشورهای خارجیِ دخیل در امور کشور ما، باید با خصوصیت
ماجراجویی و توسلش به روش های غوغاسالارانه و جنجال آفرین (دقیقا مانند تلوزیون
طلوع و نجیبک کابلی) آشنا گشت که چگونه وی می خواهد تا امیال زیاده خواهانه و قدرت
طلبانه ی خود را با این رفتار کودکانه و خام ارضا نماید، و از این طریق گرایشات
باطنی اش را تحقق بخشد.
متأسفانه امرالله صالح به
دلیل نداشتن سابقه ی فعالیت سیاسی روشنی که گذشته ها نیز تماما از طفیلی بودنش در
این عرصه حکایت ها دارند، او را علیرغم تحریک شدن توسط هوس های شدید قدرت طلبانه،
فاقد تجربه و سواد کافی سیاسی برای تحقق آن ها نموده است.
او یکی از بازماندگان وفادار
به انحصار و تمامیت خواهی پیس کشوتش احمدشاه مسعود می باشد که خصلت هزاره ستیزی اش
نیز ریشه در مقاومت مردم هزاره در برابر تجاوزات سپاه انحصارطلب شان در دهه ی 70
کابل دارد و بروابط ناموفق اخیرش با هزاره ها نیز آن را شدت بخشیده است. از ویژگی
های پنداری وی ایمان بسیار بالایش به احیای نظام «جهادی» و تحکیم مجدد «اخوانیت»ی
از نوع دهه ی هفتاد می باشد؛ چیزی که خود بارها در سخنانش به آن ها اشاره نموده
است.
سال گذشته وقتی سه جمع از
جوانان هزاره با وی ارتباط برقرار نموده بودند، یکی از آن ها مرا نیز دعوت نمود که
با آنان همکار باشم. من شرط خودم را داشتم که «ارزش»های مقاومت کابل، «افشار» و
«شهید مزاری» خطوط سرخ غیرقابل گذشت و معاله ناپذیری هستند که باید در این همکاری
مدنظر گرفته شوند. بچه ها با قاطعیت از توافق قبلی شان با صالح در این مورد، سخن
ها گفتند و خود را همنوا و هم عقیده با من مطرح کردند. من همکاری را اما منوط به
صحبت های جدی ای با وی نمودم که دوستان ضمن پذیرش آن ها، قول دادند که پس از «همایش
هتل اورانوس» به طور دسته جمعی صورت خواهد گرفت. نخست ما باید به او نشان دهیم که
توان بسیج نیرو را دارا می باشیم تا بداند با چه کسانی طرف است.
از فردای همایش هرچه با بچه
ها و به خصوص بسم الله خرم که اینک هم یگانه نماینده اش میان مردم ما می باشد،
تماس گرفتم تا زمینه ی یک ملاقات را مهیا سازند، آنان درعین حفظ روابط شان با
صالح، ملاقات مرا به گونه ای تخریب می نمودند. از سویی من نیاز داشتم تا باید صحبت
های جدی با وی داشته باشم تا موضع خودم را روشن کنم که می شود با وی همکاری نمود و
یا خیر؟ بالاخره از یک کانالی وقت ملاقات را ترتیب دادم و صحبت هایی را با وی آغاز
کردم. در خلال سخن و گفتگو هرگاه مسأله ی «افشار» و «رخدادهای دهه ی هفتاد» را به
میان می کشیدم، تقریبا آرامش خود را از دست می داد و مکررا می گفت، ما نباید روی
نقاط تخریش کننده انگشت بگذاریم، درحالی که من به جد اصرار داشتم باید آنان را
بررسی نماییم و در جستجوی راهی برای اعتمادسازی مجدد باشیم. یک ساعت صحبت کردیم و
تقریبا باید بگویم که شاید توافق و همفکری ما هرگز فراتر از 20 درصد نرفت. من به
دوستان گفتم که من به صالح هیچ اعتمادی ندارم و با او نه تنها کار نمی کنم که این
جریان را ناسالم می دانم و به نقدش می کشم. این بود هر آن چه با صالح داشتم و از
آن پس بارها و طی تماس ایمیلی شدیدا کارکردش را نقد می کردم.
در طول همایش هوتل اورانوس،
او را انسانی شتاب زده، احساساتی و سخت تشنه ی قدرت یافتم که چگونه با تجمع تقریبا
18 هزارنفری ای که حدود 50 درصد کل جمعیت و 95 درصد زنان را هزاره ها تشکیل می دادند،
دچار توهم شده بود و خود را به رخ عبدالله به عنوان یگانه مدعی اپوزسیون که عمدا
مهمانش نموده بود، می کشید. من دیدم که وی نه اعتقادی به شهید مزاری دارد و نه به
روابط برابرانه با هزاره ها باورمند می باشد. او مردم ما و تجمعات شان را که در آن
همایش به گردش حلقه زده بودند، نیرو و ابزار فشاری به شمار می آورد که برای رسیدن
به قدرت و نیز جدی بودنش در برابر رقیبان، می تواند از آنان استفاده ی حداکثری
نماید. او با دیدن چنین نیروی عظیمی که در تمامی عمر خودش و حتا حیات مقتدایش هرگز
خود را در میان آن نیافته بودند، خودش را رهبر بزرگ و بی رقیب اپوزسیون و حریف
عمده ی بزرگان عرصه ی سیاست کشور می شُمُرد که رسیدن به قدرتش هم زمان زیادی را
دربر نخواهد گرفت.
این وضعیتی بود که بخشی از
تحصیل کردگان ما را دچار عشقی یک سویه نمود و گرچه تجربه ی نیاکان خود را که در
گذشته در چنین وضعیتی قرار گرفته بودند، در تاریخ شان داشتند که با درایت و تجارب
بالای مبارزاتی به تقاضای ظاهرا دوستانه ی حبیب الله کلکانی با قاطعیت جواب رد
دادند، اما در زمانه ی ما تمامی آن تجارب زیر اوار توهمات «مدرن خواهی» شان دفن شده
بودند و مدعیان رهبری و جریانات روشنفکرمآب ما هردو، از چنین فرصت های کاذبی با شعف
و شوق استقبال نمودند و شوربختانه حتا با سر آن را پیمودند و خود را در خدمت کسانی
که سخت به دنبال نیروی کم هزینه و ارزانی می گشتند و هیچ سند و قرینه ای برای
اثبات صداقت گفتار و رفتارشان وجود نداشت، قرار دادند.
یکی از موارد قابل تأمل در
میان معترضین به سخنان صالح، نقد یار رزم و بزمش آقای محقق بود که به تعبیر سایت
خودش (وحدت نیوز) بسیار تند بوده است. با آن که این نقد با تداوم حضور هردوی آنان
در بستر سیاسی یگانه پس از تنش اولیه ی شان کمی تأمل انگیز بود، اما خواندن دقیق
آن که برخلاف تعبیر سایت وحدت نیوز بیشتر به گله ی دوستانه می نمود، بدون شک برای
آرام نمودن اذهان عمومی ای نگاشته شده بود که اینک بخشی از آن در قلم نویسندگان
تجلی یافته بودند. خوب، محقق تجربه ی 18 سنبله را با خود داشت و می دانست که سنگ
باران شدن موترش و فرار وی از میان اجتماع خشمگین جوانان که او را آشکارا «خائن»
خطاب نموده بودند، موقعیتش میان مردم را بسیار زیاد متزلزل نموده و یک اشتباه دیگر
می تواند به سوی قبرستان سیاسی روانه اش نماید. دیدیم که دو روز بعد بدون هیچ
معضلی که انگار اتفاقی نیفتاده است، در یک صف قرار گرفتند و روی مبارزه با کرزی
سخن ها گفتند. بنابراین واکنش محقق نسبت به ادعاهای صالح، نه یک انتقاد اساسی و تجدیدنظر
طلبانه ای که او را از راه رفته ی گذشته اش تبرئه نماید، که اقدامی مصلحت جویانه و
از روی ظاهرسازی ها صورت گرفته و هرگز روند تمکینش به شورای نظار، رژیم ولایت قبیح
و همنشینی اش با قاتلان افشار را از چهره اش نخواهد زدود و محقق همچنان مهره ای بی
ثبات و بی باور در سیاست و مستبد در عرصه ی تشکیلات باقی خواهد ماند که خصلت رفاه
طلب و خوش گذرانش نمی گذارد تا منافع شخصی اش را فدای خواسته ها و منافع مردم
هزاره نماید.
یکی از نکات بسیار مهمی که باید
در برخورد با اقدام پلید و افترازنانه ی ناصالح با مردم هزاره رعایت گردد، نیازی
است که جنبش دموکراتیک و برابری خواهانه ی هزاره ها به پیوند با اقوام زیرستمی چون
تاجیک، ازبیک، ترکمن، بلوچ و اقلیت دینی هندو برای تشکیل جبهه ی گسترده ی
ضدفاشیستی احساس می نماید که چنین نقدها و تهاجمات قلمی کنونی نباید به عمق و
گستردگی شکاف شکل گرفته در دوران حاکمیت انحصار و تمامیت خواه مسعود، سیاف، محسنی
بینجامد. یعنی این که، دولت دهه ی هفتاد کابل که تنها نماینده ی جناح اخوانی تاجیک
ها (اگر از استثنای برخی از خلقی ـ پرچمی ها بگذریم) بود، عامل تمامی بدسگالی در
رفتار با مردم هزاره به شمار رفته و این امر هرگز شامل تمامی تاجیک ها نمی گردد،
مگر آن هایی که به هردلیلی به سمپاتی عملی و یا علنی آن جریانات ارتجاعی پرداخته
باشند.
حتا در این خصوص باید روشن
سازیم که بخشی از جریانات سکولار تاجیک در دوران شهید مزاری در غرب کابل بوده و از
مقاومت وی به عنوان جبهه ی عدالت پشتیبانی می نمودند که خودم هم عضو بنیانگذار آن
جریان (جبهه ی ملی افغانستان) بوده و شاهد رویکرد شفاف آنان هستم. بنابراین، ما
نباید مرتکب اشتباهی گردیم که ناشی از عقده و یا نداشتن اطلاعات دقیق از ساختار و
دسته بندی های سیاسی تاجیک ها باشد، درست آن گونه که صالح از روی کینه و تمایلات
شدیداً انتقام جویانه از هزاره ها دست به تنش زایی می زند و تعمدا تمامی مردم ما
را با چوب «شیعیان» هدف اتهامات نانجیبانه اش قرار می دهد. در این دسته بندی با آن
که من موافقم تا تمامیت جریان «اخوانی» تاجیک ها را به خاطر رفتارهای برتری جویانه
و برخورد ابزاری نسبت به هزاره ها، باید از قلم دوستی و پیمان بستن انداخت، اما
هرگز نمی پذیرم که تمامیت تاجیک این جریان را همراهی کرده است و یا در آینده خواهد
کرد.
در این کم ترین تردیدی وجود
ندارد که در مبارزات دموکراتیک ضدفاشیستی، باید تمامی نیروهای سکولار و باورمند به
دموکراسی و برابری اقوام این سرزمین، متحد و همنوا گردند و با مبنا قرار دادن
سکولاریزم به مثابه ی اندیشه ی سیاسی، همچنین اعتقاد بی چون و چرا به نظام و
ساختار سیاسی «فدرالیزم قومی» به عنوان علمی ترین و منطقی ترین نظامی که می تواند
عدالت و برابری و رشد فرهنگی ـ اقتصادی همه ی ساکنین این مرز و بوم را تأمین نماید،
بر فاشیزم، انگاره های فاشیستی و نهادهای شتاب دهنده ی آن فایق آیند و تمامی آن ها
را از بیخ و بن برکنند؛ نه این که با چنین داعیه ها و شعارهایی درصدد معامله گری
برای پول و سهیم شدن در قدرت و یا جایگزین نمودن فاشیزم تازه ای به جای فاشیزم
قومی حاکم باشند.
درعین حال، ما باید اندکی روی
درنگ نیروهای سکولار تاجیک در رابطه با اتهامات ناصواب یک عنصر بیمار و عقده ای که
در واکنش به کنار کشیدن هزاره ها از پهلویش که منجر به منزوی شدن محض کنونی او
گشته و او را از ادعای رهبری انداخته و اینک سربه زیر به پذیرش مقام پنجمی در سرای
موسوم به «جبهه ی ملی» تن داده است و دقیقا به خاطر آن این روزها درد و کینه اش را
با چنین چنگ و دندان نشان دادن هایی بروز می دهد، هم اندکی تأمل نماییم. آنان باید
نیک بدانند که ما خود را سپر نموده ایم تا مردم ما تمامیت تاجیک را تنها به اعتبار
شماها به یک چوب نرانند و بار جنایت مسعودیان را بر دوش شماها نگذارند، اما ما هم
برای همیشه نمی توانیم سکوت ناروای تان را که خود یک رویکرد مشکوک به شمار می رود،
نادیده بگیریم.
ما واقعا از برادران و
خواهران غیر اخوانی تاجیک خود تقاضامندیم که همانند ما که اندیشه ی استبدادزا و
ضدآزادی «ولایت قبیح» را مغایر کرامت انسانی، دموکراسی و برابری انسان ها تلقی
نموده ایم، آنان نیز به نقد شفاف اخوانیت و رفتارهای ستم پیشه ی جریانات باورمند
به آن طی دوران مقاومت ضداشغالگری تا حاکمیت آن در دهه ی هفتاد کابل بپردازند، و
مواضع خود را در برابر آنان و نیز اقدام عقده گشایانه ی امرالله صالح که با تعمد
خاصی ضمن عمده کردن شیعه، تمامی مردم ما را که همیشه و سرفرازی در برابر مزدوران
ولایت قبیح سخت ایستادگی نموده است، اعلام بدارد. این جای شوخی نیست که مردم ما در
این راه حتا رهبر بزرگ عدالت خواهش را تقدیم آزادی و خودارادیت شان نموده است، اما
فردی نیازمند توجه و ترحم بی شرمانه مورد اتهام جاسوسی شان قرار دهد.
مسلما شماها آخرین امید ما در
میان تاجیکان کشور هستید و در شرایط پرتلاطم کنونی که با مدیریت جریانات ارتجاعی و
ضدمردمی «اخوانیت» و اندیشه ی قرون وسطایی «ولایت قبیح» می رود تا شکاف های گذشته
بازتر و کینه ها و بی اعتمادی ها بازهم عمیق تر گردند، برای حل گره موجود به صحنه
بیایید تا مشترکا مردم خود را از وضعیت ناخوشایند و خطرناک کنونی نجات دهیم. در
این شکی وجود ندارد که نوشته ی اخیر صالح هرگونه که تعبیر گردد، نهایتا به این نکته
خواهد انجامید که او از سویی چند جریان محدود و مشخص (نسب گرایان سیعه و شیعه
محوران غیرهزاره) در درون جامعه ی ما را به طور عمد و از روی کینه ورزی نسبت به
هزاره ها، تعمیم داده و آن را بزرگ نمایی نموده است. از طرف دیگر، جریانات اخوانی
تاجیک ها را که طبق اسناد انکار ناپذیر خود مقامات ایرانی و حتا بزرگان جریان
اخوانی تاجیک ها، بدون استثنا در چند دهه ی اخیر از پشتیبانی گسترده ی مالی ـ تسلیحاتی
ایران برخوردار بوده و خودش یکی از آن مهره ها به شمار می رود، را آگاهانه
لاپوشانی نموده است.
ما باید در کنار هم باشیم و
برای تقویت و تداوم این پیوندهای انسانی و دموکراتیک، حتما نیروهای ارتجاعی آزادی
ستیز را از میان خود دور نماییم و نگذاریم تا طلسم «مذهبِ» ساخته ی بیگانگان (ولایت
قبیح و اخوانیت)، بیش از این «هویت قومی» همه ی ما را دچار خلل ساخته و مآلا
همگرایی ما را آسیب پذیر نماید.