قسمت نخست
با گسترش روزافزون دامنه ی درگیری های مسلحانه در
منطقه که به بهار نرم و خوش فرجام عربی چهره ای دیگر بخشید، تأمل و دقت زیادی را
برای شناخت عمیق تر این تنش های خونین برانگیخت. برخی خوش باوری نخستین شان را
نسبت به آن نسیم دل انگیز اولیه مورد بازنگری قرار دادند و برخی دیگر در اوج حیرت
فزاینده غلتیده و سردرگم و سرگردان به هر اطلاعات نادرستی چنگ انداخته تا بتواند
به تبیین و تحلیل این وضعیت نایل آید. در این میان حاکمیت «ولایت قبیح» ایران که دستش در پس تمامی خشونت ها و خون ریزی های دامنه دار
منطقه قرار داشته است، با تمامی توان وارد معرکه گشته و با استخدام هزاران فرد در
کشورهای منطقه سعی می کند تا رسانه ها و فضای مجازی را بهتسخیر کامل خود درآورده
و مانند همیشه با پخش اطلاعات دروغین و فریبنده، چهره ی واقعی رخدادها را بهگونه ای
منقلب و خلاف واقعیت نمایان سازد و با فرو نمودن بخش بزرگی از مردم در نگرانی
گسترده و سپس اغفال آنان، سعی نماید تا آنان را درگیر این جنگ ها نماید. به عبارت
دیگر این که، رژیم ایران با هزاران کاربر انترنتی ای که در استخدام گرفته و به
اصطلاح خودش سپاه سایبری اش را جهت یورش بر اذهان عمومی مهیا و آماده ساخته است،
تلاش گسترده ای را جهت جااندازی فورمول جنگ شیعه ـ سنی دارد. بر همین اساس تمامی
کنش ها و مطالبات سیاسی مردم عراق و سوریه را تحریف نماید و آن ها را در فورمول
خودش حل نماید. در این میان عده ای ساده لوحانه و به دلیل اثرپذیری از یورش
تبلیغاتی ایران، سعی می نماید تا ستم ها و خودمحوری های مستبدینی چون خاندان اسد و
یا مالکیِ زیرفرمان سپاه قدس ایران را که در سمت و سوی امپراتوری شیعی خامنه ای
پیش می روند، لاپوشانی نموده و تنش های آزادی خواهانه ی مردم را صبغه ی مذهبی دهد
تا بر جمعیت فریب خورده ی جمع شده شده زیر چترش بیفزاید.
به عبارت روشن تر، وضعیت کنونی خاورمیانه که در
واقع جز تداوم نسیم روح افزای بهار دموکراتیک عربی نبوده، با دخالت رژیم جنایت کار
و آزادی ستیز «ولایت قبیح» و پشتیبانی بی دریغش از رژیم موروثی و مستبد «خاندان
اسد»، وضعیت منطقه در خشونت و ابهام غرق گردید. حمایتی که نهایت آن حراست از نظام
مستبدمذهبی حاکم بر ایران می باشد، با تبلیغات فریبنده ای که سعی می گردد تا تمامی
خیزش های حق طلبانه ی مردمان زیرستم منطقه، از سوریه گرفته تا عراق و بحرین، همه
را به سوی جنگ پلید مذهبی شیعه ـ وهابی تغییر جهت دهد و به دنبال آن سراسر منطقه
را وارد رویاروییِ شیطانی ای نماید که لحظه ای خون ریزی اش متوقف نگردد.
به راستی اگر حاکمیت غیرمنتخب حزب بعث و خاندان
اسدِ حاکم بر سوریه که اکثر قریب به اتفاق مردمش حنفی مذهبانِ دارای گرایش
سکولاریستی بوده، مانند حاکمیت تونس به اعتراضات مسالمت آمیز ماه های اول تن می داد
و به خواسته های مردم احترام می گذاشت و با این روش اصولی جلو جنگ و خون ریزی را
می گرفت، آیا فرصت آن پیدا می شد تا نیروهای سلفی از لیبی، عراق و دیگر کشورهای
عربی به بهانه ی جنگ مذهبی وارد سوریه شده و نیروی قابل توجهی را تشکیل دهند؟ این
نیروها که در ماه های گذشته ی قیام مسلحانه ی مردم، از 10 درصد کل نیروهای
اپوزسیون تجاوز نمی کردند، اینک اما به طور فزاینده ای درحال مقتدرشدن هستند. بهراستی
کدام روش، ترفند و یا انگیزه ای باعث گشته تا سلفی های تندرو به موقعیت کنونی دست
یافته، طوریکه درحال حاضر حدود 30 درصد کل نیروهای مقاومت ضد اسد را تشکیل می دهند؟
آیا رژیم ایرانی که با عمده نمودن فورمول «شیعه در برابر سنی»، قیام دلیرانه و حق
طلبانه ی مردم سوریه و عراق را به طور فریبانه ای به ضدیت با شیعه و شیعیان تعبیر
مینماید، خود زمینه ی تجمع نیروهای سلفی در سوریه و تشدید نمودن انگیزه ی ضدشیعی
آنان، چنین زمینه ای را مهیا نساخته است؟ آیا اقدامات رذیلانه ی حکام ددمنش ایران
مبنی بر عمده نمودن تضاد شیعه ـ سنی، نهایتاً منجر شکل گیری تنش گسترده ی شیعه ـ
سنی در سراسر کشورهای اسلامی با محوریت ایران نخواهد گردید؟ واقعا چه نقطه ی مثبت و
مترقی ای در حاکمیت موروثی ـ خاندانیِ اسد دیده می شد که باید نیروهای حزب الله
لبنان و رژیم مستبد «ولایت قبیح» در کنار نظام دیکتاتور اسد قرار می گرفتند و آن
را به جنگی با «محوریت شیعه» در برابر سلفیت تبدیل نمایند؟ مگر شکل گیری این
محوریت شیطانی به خاطر هم سنخی نظام های ایران و سوریه در ماهیت استبدادی و آزادی ستیزی
شان نمی باشد که این حاکمیت ها به خاطر هراس از خیزش مردم سعی می نمایند تا آن را
به جنگ مذهبی تفسیر کنند؟ خوب، حساب گروهک لبنانی موسوم به «حزب الله» از این
محاسبات جداست و این نیرو اینک به گروه تروریستیِ مزدوری تبدیل گشته که در برابر
پول پروژه ی آدم کشی و انفجار می گیرد و حاضر به انجام هرنوع اقدام تروریستی در
سراسر جهان می باشد. دقیقا برای همین است که اینک توسط پول در استخدام دو رژیم
سوریه و ایران درآمده است.
حال و با توجه به رویکردهای تروریستی، آزادی ستیز و
سرکوب گرانهی نظام خودکامه ی «ولایت قبیح» که دیگر حتا کودکان خردسال از ماهیت آن
ها باخبر شده اند، برخی از عناصر و عمال این رژیم ضدبشری ادعا می کنند که ایران حق
حاکمیت کشورها و همسایگان را رعایت نموده و به آن ها احترام می گذارد.
اگر از ادعاهای سراسر دروغ و بی شرمانه ی مسوولین
حاکمیت مستبد موسوم به «ولایت قبیح» مبتنی بر عدم دخالت در امور داخلی کشورها و به
ویژه امور داخلی همسایگان که بی پروا آن ها را در هر گوشه ی جهان ابراز می دارند،
بگذریم و پشت گوش شان اندازیم، سفرای این رژیم در کشور ما بارها طي مصاحبه هايي،
عوام فريبانه اعلام داشته اند که ايران هرگز وارد رقابت هاي افغانستان و منطقه
نشده بلکه خواهان مشارکت در جهت بهبود وضعيت امنيتي کشورهاي همسايه مي باشد. شاید
چنین ادعاهای کاملاً دروغی بتوانند بعضی افراد ساده لوح را اغوا نمایند و دچار
حیرت و سردرگمی در رابطه با پذیرش و یا رد چنین ادعاهایی گردند، اما درک واقعیت ها
و نیز تصمیم در مورد چگونگی برخورد با چنین رژیمی برای مردم و نیروهای مبارز
برخوردار از چنددهه تجربه ی رویارویی با ترفندهای متنوع این گونه حاکمیت ها، کار
چندان مشکلی نخواهد بود.
به هرحال با گشت و گذار میان مردم متوجه می شویم که
مردم هزاره (گذشته از عناصر و جریانات شناخته شده ای که هم دین را منبع درآمدهای
مالی و اغفال مردم می دانند و هم از آخور ایران نشخوار می کنند) رژیم توسعه طلب و
خونریز ولایت قبیح را به خاطر سه دهه دخالت مستقیم در امور داخلی ما و به ویژه این
که زمینه ساز بدترین جنگ های داخلی و کشتار در هزارستان باسنان بوده است، هرگز از
خاطره ی خود حذف نکرده و مآلاً سخنان مسوولین و مقامات این حاکمیت آزادی ستیز را
به پشیزی هم نمی خرند و به قول مشهور، مردم هزاره «دم خروسِ» دخالت عینی و چنددهه ای
ایران1 در امور داخلی ما را نسبت به قسم های حضرت عباسی
شان، ترجیح می دهند و عمدتاً بر آن واقعیت ها تکیه می نمایند. به همبن دلیل نیز،
وقتي ما چنین ادعاهایی را در ميان مردم بازگو نموديم، بخش زيادي از آنان در کوچه
و بازار برافروخته شده و رژيم ايران را يکي از دروغ گوترين حاکميت ها با
مناسباتی شدیداً ديکتاتورانه ی حاکم بر آن، تلقی نموده که نسبت به اصول انساني و
قوانين اسلامي و بين المللي کاملاً بي باور مي باشند و بی شرمانه از دین به مثابه
ی ابزاری برای فریب توده ها استفاده می نمایند.
مردم را هرکجا که ملاقات نمودیم، هرکدام خاطره ی
تلخ و يا دليلي که از یک واقعیت عینی و یا رخدادی شخصی نشأت می گیرد، در رابطه با ادعاي
خود مبنی بر جنایت کار بودن این نظام ضدانسانی بيان مي داشتند. همين علت باعث
گردید تا با مروری کوتاه بر حافظه و خاطره ام (تجاربی که اغلب خودم درگیرشان بوده ام)،
به طور مختصر و تنها در محدوده ي يک مقاله، به بررسي ماهيت و کارکرد واقعي اين رژيم
در رابطه با رقابت هاي منطقه اي و مداخلات در امور داخلی کشورها که حکم حیات و بقا
را برایی این رژیم دارد، بپردازم و بدین گونه واقعیتها و رخدادهای مرتبط با رویکرد
و کارنامه ی سیاسی ـ استخباراتی نظام مستبد مذهبی حاکم بر ایران را روشن تر گردند
و نقاب های فریب از چهره ی این رژیم ضدبشری برگرفته شوند. در این راستا است که
ماهیت واقعی این نظام سیاسی توسعه طلب و مداخله گری که خودش هرگز ادعای صدور
انقلاب (دخالت در امور کشورها) را انکار نمی کند، برای همگان آشکارتر شود.
برای درک بیشتر و بهتر ماهیت فاشیستی این رژیم که
مبتنی بر سه اصل «توسعه طلبی»، «تمامیت خواهی» و انحصارگری» می باشد، باید نخست
چگونگی روی کار آمدنش را مورد بررسی قرار دهیم تا بفهمیم که رویکرد توسعه طلبی و
مداخله گری این نظام ضدمردمی از ابتدا مدنظر دارو دسته ی خمینی و حزب موسوم به
جمهوری اسلامی بوده است. یعنی حکام شدیداً مستبد کنونی ایران از همان روزهای
نخستین پيروزي انقلاب شکوهمند ضدسلطنتي مردم ايران، پروژه هاي متعددی جهت «انحصارقدرت»
توسط کسانی که بعدها به قدرت یگانه و بلارقیبی در کشورشان تبدیل شدند و تمامی اهرم
های قدرت را در انحصار کامل خود قرار دادند، روي دست گرفته شد و با موج سواری زیرکانه،
سرنوشت و اختیار انقلاب مردم به دست آخوندهای سیاست باز و بی باور به دین، افتاد.
اين برنامه با پرونده سازي های بی شرمانه و برانگيختن احساسات مردم عامی عليه
نيروهايي که از سال ها پيش بار مبارزه عليه سلطنت خودکامه ي محمدرضا را بر دوش مي کشيدند،
به سرکوب خونین آنان پرداخته و بدین گونه تدريجاً آنان را از صحنه کنار زده و روز
به روز پايه هاي حاکميت استبدادی و فرقه ی آخوندیستی خود را تقويت نمودند. در اين
مسير چنان ستمگرانه و با سنگدلي به قتل عام، اعدام هاي دسته جمعي و شکنجه هاي
متنوع دست يازيدند که کمتر کشوري (به استثنای برنامه ی هلوکاست نازی ها، کشتار و
اعدام های استالین و نسل کشی مردم هزاره توسط عبدالرحمان در افغانستان) در تاريخ
را مي توان یافت که از اقدامات ددمنشانه و جنایت کارانه ای همانند این حکام عقده ای
برخوردار باشند.
اين رژيم که مبناي شکل گيري اش را تمایلات توسعه
طلبانه ای که با گسترش دامنه ی نفوذش در منطقه ی خاورمیانه، آسیای میانه و همسایه های
دورادورش و مشخصاً بازی نمودن نقش ژاندارم برسر همه ی منطقه مي سازد، اساساً به عنوان
نمایندگان بزرگ ترین قدرت جهانی (امریکا) نقش حافظ منافع امریکا در منطقه قرار
داده شدند. مسلماً امریکا برای گسترش نفوذ خود و نیز برخورداری از کنترول بیشتر بر
منطقه، نخست باید رژیم های متعددی را در خاورمیانه و حتا افریقا و امریکای لاتین
با تنش های جدیِ داخلی مواجه سازد تا برای رهایی از آنان به دامن خودش پناه بیاورند.
مجری این برنامه های مداخله جویانه و ویران گر، رژیم داوطلب آخوندی بود که با
تاکیتیک «صدور انقلاب»ی که در عينيت و عمل چيزي جز «صدور تروريزم» و ایجاد جنگ های
داخلی در کشورهای منطقه نبود، به مثابه ی اقدام محوری به منظور رویاروی نمودن حاکمیت
های هدف با گرفتاری های امنیتی، به اجرا درمی آمدند. این اقدام درواقع پیام هشدارآمیز
امریکا بود که حتا به طور غیرمستقیم به رژیم های زیرقیمومیت خود می داد و آنان را
از رفتارهای دور از انتظار و خواست امریکا، برحذر می داشت.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید