در رابطه با حوادث سوریه
باید توجه داشت که قیام مردم این کشور دقیقا در ادامه ی موجی است که به نام «بهار عربی»
شهرت یافته است که بدون کم ترین تردیدی همگی با خط دهی و پشتیبانی سیاسی ـ
لوجستیکی غربیان صورت می گیرند. جای شکی نیست که ایجاد تغییر در جهان و به ویژه در
ساختار حاکمیت های خودکامه ی خاندانی و حزبی خاورمیانه، از نیازهای اساسی ای به
شمار می رود که اگر صورت نگیرد، موج خیزش های مستقل مردمی جای آن را خوهد گرفت. به
عبارت دیگر، نسیم مشهور به «بهار عربی» اقدامی پیشگیرانه ای است که ضمن به کار
گرفتن انرژی و پتانسیل مردمی که عزم خود را برای ایجاد تغییر دموکراتیک در ساختار
سیاسی کشورشان جزم نموده اند، می تواند رژیم هایی نیمه دموکراتیک و یا با ساختاری
ظاهرا دموکراتیک را ایجاد نماید. وقتی این برنامه در تونس، مصر، لیبی و یمن به
اجرا درمی آید، نه تنها حساسیت و واکنش منفی افکار جهانی را به همراه ندارد که
همگان قلبا به پشتیبانی آنان برمی خیزند. به عبارتی، «بهار عربی» نسیم خوشایندی
است که مانند فرو بردن هوای پاک صبحگاهی در یک پارک ساحلی می نماید و به راحتی
دیکتاتورهایی کنار گذاشته می شوند و در کنارش همذات پنداری گسترده ی مردمان جهان
را می آفریند و بسیار ساده برای همه قابل فهم می گردد که دوران استبدادی و زورگویی
در فلان نقطه از جهان به پایان رسیده است. حداقل کاری که صورت می گیرد، انتخابات نیم
بندی به اجرا درمی آید و با توجه به نظام های صددرصد دیکتاتور گذشته، دگردیسی
نمایانی به مشاهده می رسد.
زمانی که یک دیکتاتوری توسط
مردم ساقط می گردد، شرایط و فضایی شکل می گیرد که مطمئنا به قدرت رسیدن دیکتاتور دیگری
را حداقل در کوتاه مدت ناممکن می سازد. موج آمادگی مردم برای مدتی همچنان خروشان
خواهد ماند و این وضعیت مردم را نسبت به ساقط نمودن و مقابله با دیکتاتورهای بعدی امیدوار
می سازد، درست کاری که در مصر در حال اتفاق افتادن است. تا این جای کار همه چیز
دوست داشتنی و قابل تأیید می باشد. مردمی به پا خاسته اند و در مورد سرنوشت خودشان
و نیز تعیین حاکمیتی کمتر مستبد دست به فداکاری زده و یک دیکتاتوری دائم العمری که
چند دهه را بدون اراده ی مردم و با تکیه بر اقتدار نظامی اش حکومت نموده است، کنار
گذاشته می گذارند. در مورد حکومت های پس از خیزش مردمی در خاورمیانه و شاخ افریقا
همه چیز نسبتا خوب پیش رفته است و خطرهای جدی ای حداقل در میان مدت هم نمی تواند
دموکراسی نیم بند به دست آمده را تهدید نماید.
اما در مورد سوریه وضع بسیار
متفاوت گشته و از آن بدتر تغییر جهت پرشتاب تحلیل هایی است که رستاخیز مردمی را
مورد بررسی قرار می دهند. در این بخش از بهار عربی، تحولات ژرفی صورت گرفته و رژیم
خاندانی و تک حزبی فرقه ی علوی که 4 دهه را با سرکوب های خونینی چون قتل عام 40
هزار نفری مردم شهر حما در اوایل دهه ی 1360هـ
بر قدرت تکیه زده است، همان گونه که پیش بینی می شد این بار نیز به سرکوب
بی رحمانه و خونین خیزش مردم پرداخت و خونریزی و ویرانی های بی شماری را به بار
آورد.
مسأله این است که هیچ یک از
قدرت های کنار گذشته شده ی تاکنونی، سرنوشتش به حاکمیت ایران بسته نبوده تا این
رژیم چنین دست از پا نشناخته به یاری اش بشتابد. اما رژیم مستبد و اعدام گر آخوندی
ایران از مدت ها پیش و حتا از دوران جنگ با عراق دامن سوریه را سخت به حودش گره
زده و از وی سرنوشتی یگانه با خود ساخته است. سردمداران رژیم خون خوار ولی قبیح به
صراحت اعتراف می کند که سوریه عمق استراتژیک حاکمیت قرون وسطایی ولایت قبیح بوده و
برای همین هم سخت به سرنوشت وی دل بسته است. روزانه هزاران بشکه نفت رایگان به او
می دهد، پیوسته سلاح می فرستد و هزاران نفر از نیروهای ویژه ی سپاه قدس و نیز
مزدوران حزب الشیطان به یاری می فرستد تا شاید این نظام را نگه دارد و درز برداشتن
بدنه اش جلوگیری کند. چراکه سقوط حاکمیت زیر سیطره ی باند علوی در سوریه، شمارش
معکوس برچیده شدن نظام جنایتکار ولایت قبیح در ایران است.
این هم سرشتی با رژیم خونریز
خاندان اسدی است که حاکمیت ضدمردمی ایران را برای نجاتش (درواقع نجات خودش) سخت به
تقلا کشانیده و این نظام مستبد دین پناه را واداشته از تمامی امکانات و فرصت ها
استفده نماید. این است که برای تبلیغات بالاترین بها را پرداخته و ترفندهای گوناگونی
را به کار بسته است که عمده ترین آن، ترسیم آینده ای موهوم و حتا ترسناک از دوران
پس از حاکمیت خاندان اسد است. این تبلیغات زهرآگین را با عمده سازی تنش میان شیعه
و وهابی رنگ و لعاب داده که تاکنون در راستای تحریک احساسات شیعیان و تلقین چنین
دکترین ابلهانه ای، اندک موفق های نصیب شده است.
یکی از عمده ترین نشانه های
موفقیت دکترین اشتباه انداز و حیرت زای وزارت اطلاعات رژیم ولی قبیح پذیرش این
شایعه ی دروغین است که گویا استیلای بنیادگرایی سلفی مشرب بر حاکمیت پسا اسدی
فراتر از شایعه می باشد. در این که آفرینش چنین توهماتی توطئه ی ایران برای جلوگیری
از سقوط این دیکتاتوری بوده و می خواهد جلو گسترش حمایت جریانات دموکرات شیعه از
رستاخیز سوریه را بگیرد، جای اندکی تردید هم باقی نمی گذارد. در سوریه ضمن این که
هرگز حضور نیروهای صقور الشام (عقاب های سوریه) و لواء محمد (سلفی های وارد شده از
لیبی)، همچنین حزب التحریر سلفی سوریه را نفی نمی کنم، باید بگویم که این ها حتا
10 درصد قدرت و تصمیم در مقاومت ضد دیکتاتوری اسد را در اختیار ندارند. قدرت اصلی
در دست ارتش آزاد سوریه است که از نظامیان سابق اسد به فرماندهی سرهنگ ریاض اسعد و
معاونت سرگرد مصطفی الشیخ (هردو از ریش کل های لیبرال و غرب گرا می باشند) تشکیل
یافته و رهبریت سیاسی هم توسط شورای ملی سوریه از تکنوکرات های تحصیل کرده ی غرب
می باشد. البته در این اواخر ائتلاف بزرگی از تقریبا اکثر نیروهای «چپ»، «لیبرال»
و «میانه روان مذهبی»، مسیحیان، علویان و کردها شکل گرفته که توانسته به عنوان
یگانه اپوزسیون رسمی و قانونی مقاومت مردم سوریه مورد شناسایی قدرت های بزرگی چون
امریکا، انگلستان، اتحادیه ی اروپا، اتحادیه ی عرب و ناتو قرار گیرد.
اگر مبنا را منافع مردم خود
قرار دهیم، برای درک و فهم بیشتر موضوع فرض محالی را بر این می گذاریم که جانشین
اسد بنیادگرایان سلفی باشند، به راستی حاکمیت فردای سوریه با چنین ساختار و ماهیتی
آیا قادر است در سلفی سازی سیاست کشور ما اثرگذار باشد؟ اما اگر روی دیگر سکه را
مورد دقت قرار دهیم، خواهیم دید که با سقوط نظام خاندانی و ستم پیشه ی باند علوی،
روند سقوط نظام استبداد مطلق فردی ولایت قبیح در ایرانی شتاب خواهد گرفت که مداخله
در امور داخلی ما و پروش جاسوسان بی حیثیت یکی از وظایف مبنایی شان می باشد. آیا با
سقوط چنین نظامی، علاوه بر کاسته شدن از تعدا رژیم های مستبد در منطقه، مزدوران
داخلی ای (نسب گرایان و شیعه محوران غیرهزاره) که در میان هزاره ها جا خوش کرده و
هزاره ستیزی و معامله با سرنوشت این مردم را یکی از برنامه های اساسی مطرح شدن شان
در معادلات سیاسی ـ اجتماعی کشور به شمار می آورند، سخت آسیب نخواهد دید و عوامل
بیگانه پرستی که مدت ها است با همدستی شان با محافل و نیروهای مخالف هزاره به
نگرانی دایمی نیروهای مبارز هزاره تبدیل شده اند، بی آینده نمی شوند؟ این دیدگاهی
است استراتژیک نسبت به رخدادهای پیرامونی و منطقه ای که علاوه بر بیرون کشیدن خود
از زیر چتر القائات وزارت اطلاعات ایران، بلوغ سیاسی نیروهای مبارز هزارگی را نشان
خواهد داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید