شما از خطر نفاق می گویید.
من هم می گویم بله با شما موافقم و برای چنین مواردی حضرت علی می فرماید «کلمه حق یراد
بها الباطل»، یعنی اصل حرف درست است اما نتیجه گیری ای که شما از آن می کنید،
کاملا غلط است و به بیراهه می روید. شما می گویید مخالفت با محقق نفاق است، اما من
می گویم مخالفت با درستی و حقیقت نفاق است. آیا محقق معیار درستی ها و خوبی ها
است؟ بله ما همیشه از تفرقه و دشمنان داخلی، بیشترین آسیب ها را دیده ایم و اگر بیدار
و هوشیار نشویم باز هم ضربات بیشتری خواهیم خورد. به قول شهید مزاری، هوشیار باشید
کسی با سرنوشت شما معامله نکند.
ببینید همین محققی که آن را
مضهر پاکی و معیار حق و باطل هزارگی اش می شمارید، هم اکنون مشغول معامله با دشمنان
مردم ما می باشد که دقیقا توسط مردم هزاره و شهید مزاری از میان اجتماع ما طرد شده
اند. در چنین شرایطی که شدیدا نیاز به تأمل و بازخوانی مسأله است، شما غیرمسوولانه
و بدون کوچکترین درکی از آینده ی این معامله ی بسیار زیاد خطناک، به سادگی می گویید
او آدم خوبی است و چنین کرده است و چنان کرده است!! درحالی که در آینده ی نه چندان
دور دقیقا از همین نقطه، یعنی یکجا شدن با خائنین درونی، ضربات جبران ناپذیری خواهیم
خورد. نمی دانم شما که این همه فحش و ناسزا و تهمت به این و آن و مخالفین محقق
نثار می کنید، خودتان تا به حال نتوانسته اید فارغ از مدح و ثنا، حتا یک مورد از کارهای
مفید و نتیجه داده ی وی را مطرح کنید تا بگوییم بله بنده خدا فلان کار را کرده
است. این هم تحلیل و منطق درستی نیست که اگر یک آدم در گذشته کارهای خوبی انجام
داده است، حتما تا ابد خوب و خادم مردم باقی خواهد ماند. اصلا این طور نیست. انسان
در حال تغییر است و هر آن ممکن است توسط مال، ثروت، قدرت، رفاه و راحت طلبی و شهوت
به انحراف کشیده شود. گرچه محقق در گذشته ها هم چندان کارنامه ی خوبی ندارد، اما
تمردهای پهلوانی اش برای روشنفکران و مبارزین واقعی این امید را خلق کرده بود که
می شود از محقق استفاده کرد تا سطح مبارزات مردم هزاره را ارتقا داد و از وضعیت
سکوت ناشی از قدرت طلبی همین مدعیان رهبری، بیرون آورد. این بود که در دوره های
اخراج شدن از وزارت پلان، همگی دورش جمع شدند و او را خط دادند و این مبارزه را تا
کاندید کردن وی برای ریاست جمهوری پیش بردند. شما از این چیزهایی که ما در متنش
قرار داشتیم، خبر ندارید و تنها بیرون محقق را دیده اید.
متأسفانه در همان دوران
کاندیداتوری هم پشت پرده معاملاتی را با خلیل زاد شروع کرد. این حرکت های ناسالم و
سودجویانه ی شخصی که از نهادخودکم بین وی برمی خواست و معتقد بود که من رییس جمهور
نمی شوم، مبارزین را کاملا ناامید ساخت. رفته رفته اکثر حلقات روشنفکری از دورش
کنار رفتند و او را تنها گذاشتند. او نیز معاملات خود را با سیاف (جناح پشتون های
اولوسی جرگه) ادامه داد که در این خصوص اقای بهزاد هم فکر او بود و به همین خاطر
چندین بار باهم مشاجره داشتیم.
مشکل محقق بی ثباتی فکری،
توجه افراطی به رفاه شخصی و بی مطالعگی اش می باشد که باعث گردیده تا هیچ برنامه
ای برای مبارزات شکل نگیرد، چون وی فردی دمدمی مزاج می باشد و یکی دو ماه بعد همان
برنامه ها را رد می کند و دنبال چیز دیگری می افتد. آیا تا کنون یک برنامه ی تدوین
شده و مبتنی بر ارزش های مردم ما از محقق دیده اید تا ثابت شود که این آدم روی آن
ها پایدار است؟ او تعمدا از تدوین شدن هرگونه برنامه ی مدون دوری می جوید تا هرگاه
خلاف راه قبلی را پیشه کرد، کسی نفهمد و همان گونه که قبلا هم گفتم او به دلیل
منافع شخصی و راحت طلبی هایش نمی تواند روی اصولی ثابت و پایدار باقی بماند که
چیزی نصیب شخص خودش نگردد. متأسفانه نقطه ی ضعف مبنایی محقق راحت طلبی و زنبارگی او
است. او اگر این قدر تجمل پرست نبود و به شکل افراطی به زن توجه نمی کرد، ممکن بود
با مطالعه و مقاومت روی مطالبات اساسی مردم رشد کند و کارش به جایی نرسد که مردم
در برابرش بایستد و مستقیما خائنش بخوانند (روز شنبه 18 سنبله که محقق به دفاع از
جنایت های شورای نظار پرداخت) و با از دست دادن پایگاه های مردمی اش مجبور شود دست
به دامن انوری، بهشتی و کاظمی و اکبری و سیاف و مهره های سوخته ی دیگری چون ضیا مسعود
بشود. واقعا اانسان در مبارزه همیشه سعی می کند در مناسب ترین جایگاه قرار بگیرد و
نه این که قمار خود را روی مهره های سوخته، بی خاصیت، بی پایگاه مردمی و نیز در
وضعیت کنونی روی کشوری چون ایرانی بگذارد که علاوه بر انزوای بین المللی اش که در تمامی
دنیا تنها 5 دوست دارد و آن ها هم جملگی منزوی و بدنام هستند، بدترین و
دیکتاتورترین رژیم روی کره ی خاکی به شمار می رود که جنایت هایش سر به فلک کشیده و
همه را به حیرت انداخته است. آیا راه درست بررسی و تشخیص افراد و جریانات سیاسی ـ
اجتماعی این نیست که آنان را با اندیشه و عملکردهای شان بشناسیم؟ بدترین روش هم این
است که افرادی را در ذهن خود خوب تصور کنیم و سپس تمامی کارکردهایش را درست و به
مصلحت مردم خود بدانیم تنها به این دلیل که از آدمی که خوبش انگاشته ایم، سر زده
اند!!! به راستی این گونه فکر کردن ابلهانه و خطرناکی نیست که ما را به بیراهه
خواهد برد و فرداها بدترین دیکتاتوران را بر ما مسلط خواهد کرد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید