۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

بی­ بی­ سی فارسی آلوده به ویروس­های «شوونیستی»




دستگاه خبرپراکنی بریتانیایی موسوم به بی بی سی، از سالیان درازی است که به خاظر رفتار مشخص و اغلب ناسالمی چون باج خواری به عنوان یک وظیفه ی اقتصادی ـ سیاسی عادی اش همیشه سر و صدای تعداد زیادی از مردمان جهان را درآورده و با تحریفات آشکار همیشگی اش، بخش زیادی از مردم را مدتی در سرگردانی و اشتباه قرار می دهد. این امر دارای ریشه های متعددی است که مستقیما به منافع و پالیسی عمومی بریتانیا مرتبط می باشد. گرچه این روند به سالیان دراز گذشته برمی گردد، اما آن چه بیشتر مربوط به ما می شود، به دوره ی ایجاد بخش های فارسی و سپس دری و پشتوی این دستگاه خبرپراکنی برمی گردد. ناخوشایندتر از همه برخورد چندگانه ی تلوزیون فارسی بی بی سی است که در کنار پالیسی عمومی این دستگاه، معضلات دیگری است که فارسی زبان های غیر ایرانی با ان مواجه هستند.
از زمانی که تصمیم گرفته شد تا شبکه­ی تلوزیون فارسی بی­بی­سی تأسیس گردد، تمامی مباحثات اولیه توسط تنها کارمندان ایرانی رادیو فارسی بی­بی­سی پیش برده شد و طرح­های اولیه­ای هم که برای مدیر عمومی شبکه ارائه گردید، کاملاً در رابطه با ایران و «ایرانیت» بود. این پروسه زمانی که وارد مرحله­ی استخدام کارمند و برنامه­ریزی گشت، بر میزان «ایران­محوری» آن افزوده شد و تمامی تلاش­ها در جهتی کاملاً شوونیستیِ صرفاً استخدام ایرانیان پیش رفت. بنابراین مسیری که طی گردید، به­جای عمده­سازی زبان فارسی، مبنایی کاملاً ناب ایرانی به­خود گرفت. به­عبارت دیگر، برخورد دوگانه­ی مسوولین این رسانه با پدیده­های غیر خودی­شان، به تصفیه­ی شدید این رسانه از غیر ایرانیان و نیز شدت یافتن روند «شوونیزم» منتهی گشت.
گرچه برخورد و روی­کردهایی که از سوی ایرانیان به­ویژه پان­ایرانییست­های توهم زده با دیگر فارسی زبانان این مؤسسه صورت می­گیرند که اغلب آن ها از ظاهری بزرگ­پندارانه برخوردارند. اما این کنش ناسنجیده­ی پارس­محوران، در واقع ریشه در احساس حقارت تاریخی­شان داشته که از زمان به­قدرت رسیدن رضاخان قلدر، باشدت و برمبنای یک عقده­گشایی «خودکم­بینانه» به­راه افتاد و باروش غیردموکراتیک «استحاله»­ی هویتی اقوام بومی ایران و جعل و تحریف تاریخ واقعی آن مرز و بوم و نیز تکیه بر روش «همسان­سازی» فرهنگی، به حذف و مسخ خرده­فرهنگ­های اصیلی چون «ترک»ها، «کرد»ها، «عرب»ها، بلوچ»ها و... پرداختند تا بیگانگی خود را با تاریخ واقعی و نیز اقوام بومی خراسان بزرگ باستان که عمدتاً متشکل از «مادهای» ترک­تبار بود، لاپوشانی نمایند. این حس حقارت و عقده­های ناشی از مطرح نبودن در تاریخ سرزمین مسکونی کنونی­شان که با روی کار آمدن رژیم پهلوی توسط بیگانگان، سر باز نمود و با تحقیر و بایکوت بزرگ­ترین گروه قومی آن خطه­ی جغرافیایی، یعنی ترک­هایی که سرتاسر چند هزاره­ی گذشته (به­استثنای دوران هخامنشیان) یگانه حاکمان آن سرزمین­ها بوده­اند، تلاش برای جبران عقب­ماندگی خود را آغاز نمودند.
با روی کار آمدن پهلوی­ها، روند ترک­ستیزی پارس­های تازه به دوران رسیده به­مثابه­ی یگانه راه جاباز کردن در جامعه، شتاب و شدت گرفت و جعل تاریخ سازی آغاز شد و ده­ها قلم­به­دست به­استخدام رژیم پارس­محور درآمدند و برای نگارش تاریخی واژگونه، سخت به­تقلا افتادند تا در ازایش زرهای بی­حسابِ پارس­محورانِ نیازمند «تاریخی فرمایشی» را دریافت نمایند. روشن است که تحقق این مأمول بدون تحقیر و توهین فرهنگ و تمدنی که هزاران سال (از زمان مادها) بر این سرزمین حکومت نموده و حتا بیش­ترین تلاش را برای ترویج زبان فارسی انجام داده­اند، ممکن و میسر نبود. ترکان به­خاطر مشکل و پیچیده بودن زبان ترکی، همیشه از زبان فارسی برای برقراری ارتباط با دیگر اقوام استفاده نموده و حتا بزرگ­ترین دانشمندان و شاعران صاحب اثر قوم ترک چون مولانا جلال­الدین محمد بلخی و ابوعلی سینای بلخی (خوارزمی) نیز از همین زبان برای نگارش و ترویج اندیشه­های خود استفاده کرده­اند.
به­هرحال، استیلای شوونیستی پارس­هایی که بی­بی­سی فارسی را در انحصار کامل خود درآورده­اند، به­حدی است که جز ظاهر شدن ناجیه غلامی بر روی صفحه­ی این تلوزیون و نیز موجودیت گزارش­گران صلاحیت سلب­شده­ای چون داود ناجی، اسد شفایی و علی سلیمی، نمی­توان فرد دیگری را از میان فارسی زبانان غیر ایرانی در آن­جا یافت. یعنی، با آن­که شنوندگان و بینندگان این رسانه شامل تمامی فارسی زبانان کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان می­باشد، اما در امر اداره و برنامه­ریزی برای آن، تنها تعلق ایرانی است که برجسته می­گردد. این تمامی معضل و مشکل ما با این رسانه نبوده و برخورد کینه­توزانه­ی مسوولین این رسانه با مردمان و جریاناتی که مسوولین بخش فارسی شخصاً از آنان نفرت دارند، یکی از مشکل­سازترین مسائلی است که فارسی زبانان غیر ایرانی با آن مواجه می­باشند. به­عبارت دیگر، مسوولین این رسانه طی دو پارامتر متفاوت «شوونیستی» و «پارس­محوری» همیشه با غیر ایرانیان (فارسی زبانان افغانستان و به­ویژه هزاره­ها) برخورد نموده­اند که گذشته از بخشی که مربوط به پالیسی عمومی بی­بی­سی می­باشد، همیشه تلاش می­نمایند تا این هزاره­ها را با بایکوت­های آشکار به­گونه­ای از صحنه­ی خبری کنار بزنند، حتا اگر در مواقع و مقاطع زیادی این مردم به­شدت خبرساز باشند.
در خصوص رفتار شوونیستی پارس­محوران ایران باید از آن­ها پرسیده شود که آیا علت اصلی تشکیل این تلوزیون، موجودیت رسانه­ی تصویری به زبان فارسی است و یا مبنا و محور آن باید ایران و ایرانیت باشد؟ مسأله­ی دیگر این است که آیا زبان فارسی در انحصار و تیول ایرانیان است و یا کشورهای افغانستان و تاجیکستان را نیز شامل می­شود؟ اگر چنین است پس چرا سهمیه­ی استخدام کارمند و به­ویژه اختیار داشتن بخش­ها و برنامه­های متعدد این تلوزیون همگی در اختیر ایرانیان می­باشند؟ می­شود از این اقدام شوونیست­های ایرانی که استیلای مطلقی و انحصاری بر تمامی جوانب تلوزیون دارند چنین برداشت را نمود که به­زعم مسوولین تلوزیون فارسی بی بی سی افغانستانی­ها و تاجیکستانی­ها در سطح بسیار پایینی قرار دارند و تنها ایرانی است که تمامی دانش و ادبیات را معجزه­وار به­طور کامل در اختیار دارند؟ در کنار همه­ی این انحصارگری که زمینه­های رقابت و فرصت­های بروز استعداد را از همه­ی غیرایرانیان موظف در تلوزیون فارسی بی بی سی گرفته و با این کردار نامردمانه و فارسی­ستیزانه که بیش از هر مسأله­ی دیگر بلاهت و هراس خود را به­نمایش می­گذارند، چرا باید گویش مرکزی ایران­زمین معیار فارسی شناخته شود و دیگر گویش­ها به حاشیه رانده شده و یا به­کلی طرد شوند؟ چرا وقتی سیدجمال­الدین موسوی و ناجیه غلامیِ دارای تابعیت اصلی افغانستان روی صفحه ظاهر می­شوند تا خبر گویند، باید از گویش ایرانی استفاده گردد؟ مگر کثرت گویش­های تاجیکستانی و افغانستانی و ایرانی بر زیبایی این رسانه و حتا غنای زبان فارسی نمی­افزاید؟
مسأله­ی محصور ماندن این رسانه در دست عده­ای محدود، باعث گشته تا این رسانه­ی به­گروگان گرفته شده در مواردی چون دست­یابی به اطلاعات بیش­تر جهت اطلاع­رسانی گسترده­تر به خوانندگان، بینندگان و شنوندگان (مانند اطلاعاتی در مورد افغانستان و تاجیکستان و نیز ساختار اجتماعی ـ قومی و خرده­فرهنگ­های آن­ها)، همچنین ادبیاتی که به­کار می­رود، به­شدت دچار افتی مشهود گردد طوری­که در سایت فارسی این رسانه، گاهی حتا در جملات ساده هم اشتباهات زیادی وجود داشته و این موارد نیز بارها توسط نویسندگان سایت­ها و وبلاگ­های متعلق به مردم هزاره تذکر داده شده­اند که متأسفانه بعضاً تاهنوز هم اصلاح نگردیده­اند.
البته در این شکی نیست که این رسانه­ی شدیداً تجاری و سیاست زده، اغلب اوقات حتا مبانی پالیسی خود را به­منظور کسب سودهای سرسام آوری که از بعضی کشورها به­سان باج و حق­السکوت دریافت می­نماید، آشکارا زیرپا می­گذارد که همگان شاهد چرخش­های نیم­دایره­ایِ مکرر و شگفت­آلود این رسانه در موارد خاص هستند. مثلاً این روی­کردهای ناپایدار را می­توان در رابطه با رژیم ایرانی که به­دلیل برخورد بسیار خشن و ضدانسانی­اش با مخالفان سیاسی، شدیداً نیازمند حمایت­های سیاسی ـ رسانه­ای جهت رهایی از فشار داخلی، بحران اقتصادی و انزوای بین­المللی­اش می­باشد، مشاهده نمود و دید که چگونه بخش فارسی بی­بی­سی با افترا و دروغ پراکنی علیه مخالفان نظام سرکوب­گر حاکم بر ایران، تا سرحد مبلغ غیررسمی این رژیم سقوط می­نماید و به­خاطر همین رفتار و خوش­خدمتی به حاکمیت کشتار و اختناق ولایت فقیه (سلطنت مطلقه)، از سوی اپوزسیون دموکراتیک ایران و به ویژه شاعر نامدار فارسی زبان یعنی شاملوی بزرگ لقب «آیت­الله بی­بی­سی» را دریافت نموده است. روش اقدام به استمالت از رژیم آخوندی طبق روش همیشگی با مقدمه­ای از صحنه­سازی­های فرمایشی مبنی بر بدرفتاری دولت ایران با خانواده­ی کارمندان این رسانه در داخل کشور و بعضاً هم تبلیغات نادرست دستگیری آنان، آغاز می­گردد تا بتواند تمایل و تبلیغ خود از این رژیم را بپوشاند، که این رفتار کلیشه­ای با توجه به استخدام تعدادی از افراد فامیل سخصیت های سرشناس دولت ایران مانند پونه قدوسی و... دیگر برای همگان به سناریویی تکراری و خسته­کن و مسخره ای تبدیل شده است.
برخوردهای شوونیستی این رسانه­ی سودجویِ هفت­خط با مسأله­ی «ایرانیت»، دست­شان را در همه نوع تحریف باز می­گذارد و برای برنامه­ی انتخاب بزرگ­ترین مرد تاریخ ایران کنونی، خصلت شخصیت­دزدی همیشگی پارسیانِ ابتر و بی­تاریخ، چنان باز و گشاده می­گردد که دست تجاوزشان دامن بزرگان ترک­تبار برخاسته از خراسان­زمین ما را که به­جز در دوره­ی هخامنشیان تجاوزگر و سرکوب­گر اقوام بومی ایران (به­استثنای کمبوجیه که به­خاطر کاستن از «پارس­محوری» پلید پدر و جدش و احترام گذاشتن به اقوام بومی و به­ویژه مادها، با کودتایی نامردمانه و قوم­محورانه از درون مواجه می­گردد) همیشه از حاکمیت­های مستقل و مقتدری برخوردار بوده­اند، را گرفته و بی­شرمانه آنان را در زمره­ی شخصیت­های خود قرار می­دهند. در این خصوص ما شاهد بودیم که چگونه در میان 10 مرد برگزیده برای انتخاب نهایی بی­بی­سیِ شوونیست، چهره­هایی چون «ابوعلی سینای بلخی»، «مولانا جلال­الدین محمد بلخی» و... قرار می­گیرند که نه­تنها از خطه­ی جغرافیایی­ای برخاسته­اند که از حاکمیت مستقل برخوردار بوده و نه تنها هیچ ربطی با آن­چه «ایران»ش می­نامند ندارند، که حتا در زمان حیات این شخصیت­ها بر سرزمین ایران کنونی استیلای کامل داشته­اند، طوری­که محمدرضا شاه پهلوی برای تبدیل نمودن تاریخ بریده و کم­مدت پارس­ها به تاریخی همیشگی با عمری 2500 سال، ناچار شد تا سلسله­های حکومتی بیگانه­ی مسلط بر این سرزمین را تحریف­گرانه و با جعل، وارد تاریخ کشورش نماید و سلسله­های زیادی چون سلجوقیان، خوارزم­شاهیان، غزنویان و... را جزئی از دودمان­های ایران به­شمار آورد. حالا و در زمانه­ی خیزش اقوام سرفراز ساکن در ایران که «پارس­محوران» را سخت درمانده نموده است، این جریانات را وادار به روی­کردی دوباره به­سوی همان سلسله­ی جعل و تحریف تاریخی و تمسک و علم کردن زبان فارسی گشته­اند تا به­خیال خودشان بتوانند سیطره­ی قومی «پارس» را بر اقوام بومی کشورشان درست مانند سلسله­ی انقراض یافته­ی پهلوی، تحمیل و تثبیت نمایند. این نیاز سیاسی اقلیت زبانی است که به­لحاظ فرهنگی سده­های متمادی بر آن مرز و بوم حاکم بوده است، اگرچه ظاهراً این نمایش­نامه را با شاخ و نشان کشیدن فرهنگی ـ تاریخی بر همسایگان به­مثابه­ی مقدمه­ی عربده­کشی­های سیاسی فرداها بر آنان، صورت دهند.
البته شاید بتوان با اطمینان گفت که اعمال تبعیض­های شوونیستی علیه افغانستانی­هایی که نه در عرصه­ی ژورنالیستیکی و نه ادبیات، نسبت به «پارس­محوران» متعلق به ایران­زمین هیچ کمی­ای ندارند و انحصار کامل تمامی بخش ها و برنامه های تلوزیون فارسی توسط جریان شوونیست ایرانی و به­حاشیه راندن شهروندان کشور ما در این رسانه، امری نیست که مسوولین و مقامات انگلیسی بی­بی­سی کاملاً از تمامی جزئیات آن باخبر باشند. چراکه کار هماهنگ تیمی و سلطه­ی مافیایی آنان بر بخش فارسی بی­بی­سی باعث گردیده تا تمامی گزارشات تهیه شده از کارکردهای این رسانه برای مسوولین و پالیسی­سازان خارجی­اش، نیز توسط همین تیم­ها صورت بگیرند.
مجموعه­ی تبعیض در عرصه­ی کار و استخدام و نیز انحصار برنامه­ها در جهت گرایشات شوونیستی در بخش فارسی بی­بی­سی باعث می­گردد تا ما تمامی شوونیست­های «پارس­محور» را هم­سو بدانیم و اقدامات گردانندگان این رسانه را با برنامه­هایی چون حادثه­ی «صفه»ی اصفهان و جنایت کرمان یکی به­شمار آوریم. البته ما این همانگی­ها را زمانی بهتر درک می­کنیم که می­بینیم با تلفن­های مربوط به هم­وطنان ما در رابطه به برنامه­ی «نوبت­شما» که کاملاً نمایشی و در واقع «گزینشی» بوده، چگونه رفتاری تبعیض­آمیز صورت می­گیرد. یعنی وقتی که موضوع برنامه به­نحوی با سرنوشت سیاسی دو کشور ایران و افغانستان مرتبط باشد، هرگونه انتقاد یک شهروند افغانستانی از مسوولین دولت ایران، باعث قطع و یا مداخله­ی مجری جهت تعدیل نظرات می­گردد، درحالی که این­گونه برخوردها در رابطه با اظهارات یک شهروند ایرانی کاملاً متفاوت می­باشد؛ که می­توان از آن دو مسأله را استنباط نمود. یکی گرایشات غیرقابل مهار شوونیست­های «پارس­محور» این رسانه و دیگری پشتیبانی تلویحی مسوولین و گردانندگان تلوزیون فارسی بی­بی­سی از نظام سیاسی ایران (ولایت­فقیه) که به­جز موارد استثنایی، اغلب در پرداخت باج­های­شان به بی­بی­سی خوش­حساب هستند.
بنابراین گرایش شدید پان­ایرانیستی افراطی (شوونیزم) در تلوزیون فارسی بی­بی­سی وقتی هم­آورد و رقیب قدری (به­لحاظ موقعیت و نفوس در این رسانه) را پیش روی خود نمی­بیند، چنان اوج می­گیرد که رفتارهای انحصارگری­شان کاملاً عریان می­شوند و به­شکل یک ایدئولوژی مقدس درمی­آیند. اگر چنین نمی­بود و روش شوونیستی گردانندگان این بخش رسانه­ی جهانی از شتاب بیش از حدش برخوردار نمی­گشت و به رسوایی آنان منجر نمی­شد، امروزه این رسانه را تا بدین درجه از بی­اعتمادی و دروغ­گویی نزد مردم و حتا روشنفکران تنزل نمی­داد. خوب، زمانی­که به مفهوم شوونیزم یا همان میهن­پرستی و ناسیونالیزم افراطی مبتنی بر کینه­توزی نسبت به دیگران که با توهین و تحقیر غیرخودی همراه است، دقت نماییم، خواهیم دید که این گرایش در واقع ریشه در خودکم­بینی و هراس وسواس­گونه (فوبیا) در برابر رشد روزافزون فارسی زبانان غیرایرانی دارد که کندی رشد خودشان به­خاطر تمایلات خودبرتربینی­های کاذب رویارویی و رقابت آزادانه میان آنان را به کناری انداخته و با وحشت شدیدی که از چنین رقابتی دارد، سعی در انحصار کامل قدرت و امکانات این تلوزیون می­نمایند.
البته از آن­جا که جامعه­ی هزاره­ی افغانستان توانسته در عرصه­های ادبی و حتا فنی جایگاه خاصی در کشور ما پیدا نماید و تاجیک­ها را عملاً و در یک رقابت سالم به­حاشیه راند، خشم گردانندگان «پارس­محور» این رسانه را برانگیخته و برای مقابله با روندی که سخت برای­شان ناخوشایند می­باشد، برنامه­ی هزاره­ستیزی به­منظور انتقام و یا هموارسازی راه برای هم­تباران­شان در کشور ما، را روی دست گرفته­اند. گرچه آغاز روند هزاره­ستیزی این رسانه را می­توان به دوران جنگ­های کابل ارجاع داد که طی آن به دفاع جدی و وظیفه­وار از دولت ربانیِ «پارس­محور» و شرکاء وی پرداخته و برای انزوای بین­المللی مقاومت مردم هزاره، آن را «جنگ­های گروهی» قلمداد می­نمود و خبرش را این­گونه انعکاس می­داد که، «جنگ میان حزب­وحدت عمدتاً شیعه­ی طرف­دار ایران و...». اما رشد فوق تصور هزاره­ها درحال حاضر که در تمامی عرصه­های هنری، فرهنگی و علمی که اینک در کشور خودمان تقریباً بی­رقیب گشته­اند، گردانندگان تبارمحور ایرانیان مسلط بر این رسانه را سخت آزرده ساخته که این امر بر میزان هزاره­ستیزی آنان افزوده است. این اقدام را می­توان در بایکوت خبری مردم هزاره در رابطه با تهاجمات وحشیانه و همه­ساله­ی کوچی­نماها و کشتار سازمان­یافته و بی­وقفه­ی این مردم در کویته­ی پاکستان که اینک چندسال را دربر گرفته است، همچنین تحریف خبری بسیاری از مسائل مانند کم و ناچیز جلوه دادن اقدامات و اکسیون­های این مردم در رابطه با حوادث و رخدادهای جاری کشور ما، به­عیان دید.
حال که مسأله­ی انتخاب شخصیت برجسته­ی ایران­زمین نیز سرشار از انواع تحریف­ها جهت تحقق «پارس­محوری» و نیز «شوونیزم» ایرانی بوده و به برباد رفتن آبرو و اعتبار این رسانه منتهی گشته است، چه بهتر بود اگر گفته می­شد، شخصیت­ها و دانشمندان فارسی­زبان تمامی خطه­های جغرافیایی. در این صورت هیچ مشکلی پدید نمی­آمد، زیرا هم مسأله­ی تباری شخصیت­های ترکی که ناجوان­مردانه در ردیف پارس قرار داده شده اند، به­صورت منطقی حل می­گردید و هم «شوونیزم­ایرانی» که چاره­ای جز تاخت و تاز بر کشورهای همسایه و تحقیر آشکار مردمان و فرهنگ آنان در کنار جعل و تحریف تاریخ ندارند، هم به کناری انداخته می­شد. اما به­دلیل غلبه­ی احساسات و گرایشات «پارس­محوری» و «شوونیستی» بر مغز و روان گردانندگان بخش فارسی بی­بی­سی، چنین نشد.
مسلما موضوع تنها به شوونیزم ایرانی منتهی نمی گردد و حاکمیت عمدی پشتونیست­های افراطی در بخش های دری و پشتوی این رسانه، مشکلات مردم ما را به­طور مضاعف افزوده و باعث گشته تا فضایی از تنش و بدبینی میان مردم کشور ما ایجاد شود. جالب این است که یک پشتون به منظور جهت قومی دادن به خبرهای این دستگاه خبر پراکنی در رأس بخش دری رادیو بی بی سی قرار می گیرد، درحالی که هیچ اعتراض و یا شبهه ای را مبنی بر این که آیا واقعا فارسی زبان های کشور ما فاقد شخصیت مناسبی برای اداره ی این بخش می باشند را هم برنمی انگیزد.
زمانی که با زیرپا گذاشتن تمامی حرمت­ها و دزدیدن آشکار افتخارات علمی ـ تاریخی دیگران و انتساب زشت­کردارانه­ی آنان به ایران کنونی مواجه می­گردیم، درکنار نفرت از چنین رفتار دزدانه­ای، دل­مان سخت برای ناداری و فقر شخصیتی ـ تاریخی این مردمان می­سوزد و با غلیان حس انسان­دوستانه­ی ما، نفرت­مان به حس ترحمی برای این بی­بضاعت­ها تبدیل می­گردد که برای جبران این فقر و پر نمودن تاریخ تهی و سرشار از تحریف­شان، چنین عاجزانه به بازار مکارگی رو آورده­اند. گرچه واقعیت امر این است که ما نه­تنها هیچ­گاهی از رشد و ترقی زبان­ها و فرهنگ­های هم­جوار و به­ویژه فارسی نهراسیده­ایم، بلکه تاریخ چندهزار ساله­ی ترکان در این خطه­ی جغرافیایی حاکی از رشد دادن و ترویج زبان فارسی و حتا تبدیل نمودن آن به زبان فرهنگی و علمی از سوی ترکان می­باشد که بر هیچ پژوهنده­ی باانصافی پوشیده نیست، طوری­که شدت پافشاری ما روی ترویج زبان فارسی، منجر به تبدیل شدنش به زبان مادری خودمان (ترکان) شده است. اما این­که کسی و یا جریانی بخواهد چنین زبانی و یا متعلقین به مرز جغرافیایی خاصی به­نام ایران را تاسرحد تبعیض و تحریف و تحقیر دیگران پیش ببرد و مانند تلوزیون فارسی بی­بی­سی آن را به جولان­گاه شوونیستی تبدیل نماید که 80 درصد برنامه­های و کادرهایش متعلق به ایران و «ایرانیت» گردد و تنها 15 درصدش مربوط به کشور ما شود (بگذریم که سهم تاجیکستان شاید 5 درصد هم نباشد)، به­جای برخورداری از یاری و پشتیبانی ما، با انتقاد و در شرایط حادش حتا با نفرت و مقابله­ی ما مواجه خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید