قسمت سوم و پاياني
با مرگ معاویه و اعلام امیر¬المؤمنی یزید ابن معاویه، ولید بن عتبه والی مدینه طی نامه ای از یزید دستور دریافت میدارد که از حسین به عنوان سرشناسترین چهره ی سیاسی ـ اجتماعی و عضو ارشد خاندان نبوت، به هر صورت ممکن بیعت بگیرد. متن نامه چنان دیکتاتورانه است که پنداری جلادی قسی القلب بر مسند قدرت نشسته و جز اطاعت و مرگ، حق دیگری را برای شهروندان نمیشناسد. متن نامه که منابع تاریخی مختلفی آن را ذکر کرده، در همه تقریباً عین عبارت موجود است (با تفاوت نام اشخاصی غیر از نام حسین ¬ابن ¬علی). در نامه ي يزيد آمده، «هنگامی که این نامه به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر. پس اگر نپذیرفتند آنها را گردن بزن و سرهایشان را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فرا خوان و هرکه سرباز زد همان حکم را که درباره ی حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اجرا کردی، اجرا کن».10
به راستی در همین عصر مدرن و روش مدارا و گفتگو، با چنین حاکمیتی چه باید کرد؟ و اساساً در صورتي كه حاكمي برخورد خود را با توده ها بر اين مبنا استوار سازد، چه روشي را بايد پيشه كرد؟ آيا نمونه هاي ليبي، سوريه و ايران نميتواند پاسخ جهان مدرن به چنين روش حكومتي تلقي گردد؟ به یاد آوریم دوران عبدالرحمان جلاد مشهور کشورمان را که به منظور ایجاد حکومت مدرن و مرکزی، نشل کشیها، کوچهای اجباری، اسارت و بردگی زنان و کودکان و غصب سرزمینهای¬شان مبادرت ورزید، آیا کسانی¬که در مقابل آن مقاومت کردند، انسانهایی بودند که در راه نادرست گام گذاشته اند؟ یا اگر به دوران نادرخان نظری اندازیم و قتل¬عامهای شمالی، کشتن قضات و صاحبمنصبان هزارگی و اعدام آزادیخواهان مشروطه ی دوم را که دمی هم متوقف نمیگشت و همه ی عناصر مترقی و دموکرات کشور را در اضطراب دایمی از راه رسیدن سفیران مرگ بر درگه منزلشان قرار داده و شهید بزرگوار راه آزادی عبدالخالق هزاره را وادار ساخت تا جهت نجات دادن هزاران جوان وطنپرست از معدوم شدن پلانیزه و حتمی، همچنین متوقف شدن حکم اعدام برای متهمین سیاسی،11 حسین گونه و با استراتژی عاشورا با تمام وجود بر پیکر استبداد بکوبد و سردمدار خون¬آشام را طعم قتل و کشتار بچشاند، چه نظری باید داشته باشیم؟ آیا بازهم «تسامح» و «مدارا» با دیکتاتوران توسط آزاديخواهان و جريانات دموكراتيك پیشنهاد میگردد؟ مگر طبق تمامی قوانین مترقی و بین المللی، هر انسان و ملتی حق ندارد تا در مقابل تجاوزات و جنایت و خودکامگی، مقابله و دفاع با هر ابزار مورد ضرورت بپردازد؟
برخلاف تمامی اوهاماتی که گفته میشود مرگ حسین از قبل مقدر شده بود که متأسفانه اینگونه تفکرات «اراده»¬، «درک» و تصمیم آگاهانه ی (انتخاب) حسین را زیر سوال میبرد، در تمامی مدت (از مجبور به بیعت شدن در مدینه گرفته تا کربلا) وی حتا یکبار از جنگ و جهاد و قیام سخن نگفته و در تمامی مذاکراتی که بعداً با عمر سعد فرمانده سپاه يزيد تا نزدیکی عاشورا ادامه داشت، وصیتنامه اش، پیامهایی که فرستاد و سخنرانیهایی که در مسیر راه نمود، هرگز کسی را به جنگ و قیام مسلحانه فرا¬نخوانده است. او حتا برای پرهیز از جنگ، مدینه را ترک میگوید و به مکه که شهر امن است و جنگ و جدال در آن حرام، میرود. مسلماً اگر او در پی جنگ بود هرگز در ماه های حرام بدانجا نمیرفت. مدتی را در آنجا سپری مینماید تا دوره ی حج فرا میرسد. او در طول اقامتش در مکه تنها به افشا¬گری ماهیت یزید و نامشروع بودن رژیمش، همچنین دلايل عدم بیعتش با وي مبادرت میورزد. در این وقت است که نامه های متعددی از مردم کوفه که شدیداً از عمال حکومت یزید به تنگ آمده بودند، به او میرسد و از او دعوت میگردد تا به کوفه برود و مردم با او بیعت نمایند. بنابراین، دعوت مردم کوفه و ناامن شدن فضای مکه که توسط تروریستان یزید برای قتل حسین در مراسم طواف مکه بسیج شده بودند، دو عاملی بودند که حسین را وادار ساخت تا مکه را به قصد کوفه ترک نماید.
به راستی در همین عصر مدرن و روش مدارا و گفتگو، با چنین حاکمیتی چه باید کرد؟ و اساساً در صورتي كه حاكمي برخورد خود را با توده ها بر اين مبنا استوار سازد، چه روشي را بايد پيشه كرد؟ آيا نمونه هاي ليبي، سوريه و ايران نميتواند پاسخ جهان مدرن به چنين روش حكومتي تلقي گردد؟ به یاد آوریم دوران عبدالرحمان جلاد مشهور کشورمان را که به منظور ایجاد حکومت مدرن و مرکزی، نشل کشیها، کوچهای اجباری، اسارت و بردگی زنان و کودکان و غصب سرزمینهای¬شان مبادرت ورزید، آیا کسانی¬که در مقابل آن مقاومت کردند، انسانهایی بودند که در راه نادرست گام گذاشته اند؟ یا اگر به دوران نادرخان نظری اندازیم و قتل¬عامهای شمالی، کشتن قضات و صاحبمنصبان هزارگی و اعدام آزادیخواهان مشروطه ی دوم را که دمی هم متوقف نمیگشت و همه ی عناصر مترقی و دموکرات کشور را در اضطراب دایمی از راه رسیدن سفیران مرگ بر درگه منزلشان قرار داده و شهید بزرگوار راه آزادی عبدالخالق هزاره را وادار ساخت تا جهت نجات دادن هزاران جوان وطنپرست از معدوم شدن پلانیزه و حتمی، همچنین متوقف شدن حکم اعدام برای متهمین سیاسی،11 حسین گونه و با استراتژی عاشورا با تمام وجود بر پیکر استبداد بکوبد و سردمدار خون¬آشام را طعم قتل و کشتار بچشاند، چه نظری باید داشته باشیم؟ آیا بازهم «تسامح» و «مدارا» با دیکتاتوران توسط آزاديخواهان و جريانات دموكراتيك پیشنهاد میگردد؟ مگر طبق تمامی قوانین مترقی و بین المللی، هر انسان و ملتی حق ندارد تا در مقابل تجاوزات و جنایت و خودکامگی، مقابله و دفاع با هر ابزار مورد ضرورت بپردازد؟
برخلاف تمامی اوهاماتی که گفته میشود مرگ حسین از قبل مقدر شده بود که متأسفانه اینگونه تفکرات «اراده»¬، «درک» و تصمیم آگاهانه ی (انتخاب) حسین را زیر سوال میبرد، در تمامی مدت (از مجبور به بیعت شدن در مدینه گرفته تا کربلا) وی حتا یکبار از جنگ و جهاد و قیام سخن نگفته و در تمامی مذاکراتی که بعداً با عمر سعد فرمانده سپاه يزيد تا نزدیکی عاشورا ادامه داشت، وصیتنامه اش، پیامهایی که فرستاد و سخنرانیهایی که در مسیر راه نمود، هرگز کسی را به جنگ و قیام مسلحانه فرا¬نخوانده است. او حتا برای پرهیز از جنگ، مدینه را ترک میگوید و به مکه که شهر امن است و جنگ و جدال در آن حرام، میرود. مسلماً اگر او در پی جنگ بود هرگز در ماه های حرام بدانجا نمیرفت. مدتی را در آنجا سپری مینماید تا دوره ی حج فرا میرسد. او در طول اقامتش در مکه تنها به افشا¬گری ماهیت یزید و نامشروع بودن رژیمش، همچنین دلايل عدم بیعتش با وي مبادرت میورزد. در این وقت است که نامه های متعددی از مردم کوفه که شدیداً از عمال حکومت یزید به تنگ آمده بودند، به او میرسد و از او دعوت میگردد تا به کوفه برود و مردم با او بیعت نمایند. بنابراین، دعوت مردم کوفه و ناامن شدن فضای مکه که توسط تروریستان یزید برای قتل حسین در مراسم طواف مکه بسیج شده بودند، دو عاملی بودند که حسین را وادار ساخت تا مکه را به قصد کوفه ترک نماید.
مسلماً تا اینجای قضیه و حتا حرکت به سوی کوفه جهت گرفتن بیعت از مردم آن دیار نه تنها فاقد هرگونه ماهیت خشونت طلبی است که، دقیقاً در سمت و سوی اصول مترقی، دموکراتیک و صلح طلبي میباشد. البته باید توجه داشت که اینگونه تحلیل و تفسیر از عاشورا و قیام ابا عبدالله هرگز تحلیلهای چپ و انقلابی ای که قبلاً توسط مبارزين ارائه شده و مدت زيادي انگيزه بخش بوده اند، را نفي نميكنند بلکه با توجه و پذیرش آنها به مثابه ی دیدی مترقی و آزادیخواهانه، میتوان رویکرد تحلیلی کنونی را در ادامه و تکمیل آن به شمار آورد و معتقد بود که یک مبارز واقعی و دموکرات هرگز بدون توجه به شرايط خشونتزا و بن بستهاي روزافزوني كه حكام مستبد بر سر راه مبارزات مسالمت آميز قرار ميدهند، دست به خشونت نمیزند، اما در مقابل خشونت حاکمیت هم سر تسلیم فرود نمی آورد. حسین میداند که عدم بیعت کردن با یزید و به ویژه زمانیکه چنان نامه ی عتاب آلود و تهدید¬آمیزی برای والی مدینه فرستاده میشود، همچنین از زمانیکه به آزادی و حق و اراده ی مردم در تعیین سرنوشت باورمند گشته، سرنوشت خود را پیشاپیش نیک میداند و حتا عواقب خونین آن را پیش بینی نموده است، چراکه در نامه انتخاب یکی از دو گزینه ی «بیعت» و یا «مرگ» آورده بود. اما با همه ی اینها او هرگز زمینه ی خشونت زودرس را مهیا نمیسازد و با گفتگو و روشهای مسالمت آمیز، عامل زمان را در اختیار میگیرد. حسین نمیخواهد اولین کسی باشد که متوسل به¬ زور گردیده و دست به سلاح میبرد، چراکه از پدر هنگامیکه توصیه هایی به حسن بن علی مینمود، آموخته است که هرگز کسی را به مبارزه نطلبد و اگر کسی او را به مبارزه طلبید، آن¬را رد ننماید. 12 حسین با یزید و ابن زیاد از چنین رفتاری پیروی نمود. به هرحال، او مصمم است که بدعت در تغییر نظام سیاسی از حالت دموکراتیک و انتخابی، به نوع سلطنتی مطلق و وراثتی را، با بیعت خود مشروعیت نبخشد. چراکه او به خاطر موقعیت سیاسی، اجتماعی، خانوادگی¬ و نفوذ مردمی اش اثر خاصی روی مردم داشته و با بیعتش، خلقی را دچار سردرگمی و بیراهه¬رفتن مینماید، درست کاری که امروزه رهبران سیاسی ما انجام میدهند.
به یاد داشته باشیم ¬که در آن زمان دکترین حکومت «محدود» و «ادواری» به عنوان رکن مهم دموکراسی سیاسی شکل نگرفته بود و رأی گیری¬ (بیعت) هنوز به طور مستقیم صورت میگرفت که با روش بیعت مکرر تلاش میگردید تا رأی مردم را تازه نمایند، اما صلاحیت برکناری حاکم سیاسی و والیان کاملاً در اختیار مردم بود که تقاضای برکناری چند والی و نیز نمونه ی خلافت عثمان که با مخالفت مستقیم مردم ساقط گردید، از نمونه های بارز آن به شمار میروند.
همه میدانیم که در دوره های قدیم به جای حکومتهای ادواری، تلاشها روی انتخاب فردی شایسته و دارای صفات نیک متمرکز بود تا از خودکامگی سردمدار سیاسی جلوگیری گردد. اما بعدها و در دوره ی پس از رنسانس اروپا، به تجربه آموخته شد که قدرت، خود فاسد کننده بوده و اشخاص مشهور به صفات نیک هم، پس از مدتی حکومت کردن به دلیل داشتن اختیار «قدرت»، «مال» و «صلاحیتهای اجرایی»، به تدریج فاسد میشوند. این بود که تجارب تازه ای به دست آمد و طی آن اختیارات مسئول اول سیاسی کشور رفته رفته کاهش یافتند و بالاخره به حکومت منتخب ادواری كنوني منتهی گشت. در اسلام نیز شیوه ی حکومت کردن از همان ابتدا به عقل و تجربه ی انسانهای هر دوره با توجه به ارزشهای عام انسانی مانند «آزادی»، «عدالت»، «حاکمیت مردم» و نیز متناسب با شرایط خاص زمانی، واگذار گردیده که حتا تا مرحله ی «رهبریت همگانی» پیش رفته است.
رویارویی دو دیدگاه متفاوت
در اینجا لازم است تا روشن گردد که دیدگاه و تحلیلهای سنتی از حادثه ی عاشورا، همیشه تلاش نموده تا به شیوه ی سلبی يعني با بدگویی و نیز مطرح کردن ویژگی¬های فردی یزید، به حسین و قیام او حقانیت ببخشند. در اینگونه برخورد نه جایی برای ویژگی¬، اندیشه و منش حسین وجود دارد و نه مقایسه بین اعتقاد و روشهاي سياسي ـ اجتماعي یزید با حسین. زمانی لنگش چنین روش تحلیلی بروز مینماید که در فقدان خصوصیتهای فردی مانند زنبارگی، شرابخواری و...، این حسین و حرکت اوست كه حقانيت خود را از متن صفات فردي نه چندان مثبت رقيبش به دست آورده است، درحالي كه هيچ موردي جهت -اعتباريابي خودش بيان نميگردد، بنابراين به¬عنوان يك مبارز شديداً زیر سوال قرار ميگيرد. چراکه در این صورت ما از حسین آگاهی و شناخت لازم را نداریم تا به مقایسه ی این دو جریان فکری ـ عملی بپردازیم. در چنين وضعيتي مثلاً اگر با حاکم خودکامه ای مواجه گردیم که شرابخوار و زنباره نباشد، مشروعیت¬ مبارزات دموکراتیک مردم و پیشتازان مترقی اي كه در برابر حاكميت مستبدانه ي وي ايستاده اند، اتوماتیکمان از دست خواهد رفت!! به همین دلیل تلاش میشود تا نخست و به طور مختصر به تفاوت دیدگاه حسین بن علی و یزید بن معاویه پرداخته شود.
یزیدي كه طبق توافق قبلي پدرش معاويه با حسن بن علي بايد از قرار گرفتن به عنوان وليعهد ابا ميورزيد، با سيطره بر اهرم قدرت (خلافت)، در اولین اقدام تلاش نمود تا رأی گرفتن از مردم و سران اپوزسیون را با زور و تهدید به اجرا گذارد. چنین اجباری بیانگر دیدگاه او مبنی بر رعیت بی اختیار بودن شهروندان میباشد. به کار گماشتن چهره هایی شناخته شده اي در خشونت و سفاکي چون ابن زیاد بر ولایتهای مختلف، روش حکومتی یزید را روشن ساخت و نشان داد که وی تصمیم دارد تا با زور و فشار و سبوعیت و کشتار بر مردم حکومت نماید. وقتی هم قاضی شریح را با پول و تهدید وادار ساخت تا بر علیه حسین بن علی فتوا دهد (چیزیکه در کشور ما نیز همیشه رایج بوده است) و او را خارجی (آشوبگر و شورشي) و محارب با خدا اعلام نماید، آشکار گشت که یزید چهره ای ماکیاولیست و مکاری است که برای بقای حکومتش از ¬هر ابزاری (حتا غیرمشروع) استفاده مینماید. در مقابل، حسین بن علی طی وصیتنامه ای که در مدینه به برادرش محمد حنفیه سپرد، موضع و روش خود را به ويژه در مقابل مخالفینش روشن میسازد. وی در این مورد میگوید، «... و آن کس که مرا میپذیرد، پس خداوند در حق اولیتر است، و کسی که مرا نمیپذیرد (بیعت نمیکند)، صبر میکنم تا خداوند بین من و آن قوم داوری نماید، چه او بهترین داوران است...». دیده میشود که منش حسین همان روش مدارا و مسامحه ای است که پدرش علی بر مبنای آن با مخالفین برخورد مینمود و برای به دست آوردن رأی و بیعت¬ 25 سال صبر و پای¬داری مینماید. محمد پیامبر رحمت و رهایی نیز چنان بود و علیرغم تمام زجرهایی که از سوی مخالفین در مکه دیده و ستمهایی که بر وی و مسلمانان شده بود، پس از فتح مکه و اوج اقتدارش، همه را یکجا و یکباره میبخشد و به کسی اجازه نمیدهد تا با مخالفان دیروزین برخوردی انتقامجویانه داشته باشد. درست با تبعیت از این روشهاست که حسین تعبیر بدی هم در مورد کسانی که با وی بیعت ننموده اند، به کار نمیبرد و حتا در روز عاشورا و در گرماگرم جنگ، سپاه مقابل را به داشتن منشی آزاد سفارش مینماید.13
ویژ¬گی¬های حرکت حسین
سه ویژگی بارزی که در حرکت حسین بن علی وجود داشت، به مقاومت بزرگ عاشورا موقعیت و جاي¬گاه انقلاب جاودانه را بخشيدد. یکی این¬که حرکت اصولی و معیاری (مکتبی) حسین که طی عزيمتش از مدینه تا شهادتش در کربلا هرگز از آن¬ها تخطی ننمود و در هر شرایطی نهایت تلاش به¬عمل آورد تا اصول انسانی و تکاملی (مکتبی) رعایت گردد. وی هیچ¬گاهی احساساتی برخورد ننموده و گویی که می¬خواست تمامی مکتب را با عزيمت كاروان کوچکش (به¬لحاظ كمي) براي تاريخ متجلی سازد. به¬ویژه امروزه که با حرکت¬ها و تلاش¬های مرتجعین اسلام¬پناه، دین رحمت و رهایی اسلام ماهیتی خشن و نابردبارانه به-خود گرفته طوري كه حتا خود مسلمانان هم با اتهاماتي چون «ارتداد» مواجه خواهند شد. حرکت حسین درس بزرگی است که باید همه آن¬را بدانند و بفهمند که وی به¬مثابه¬ی الگویی مجسم از مکتب، وارد کارزار گردید و پارادایمی جاودانه از اسلام و روش و منش¬هایش ارائه داد و اباطیلی که به اسلام چهره¬ای خشن می¬بخشد را کنار زد. این جاودانه مرد تاریخ بشریت که مارکسیستی14 مبارز حتا با احترام وی را رهبر کبیر انقلاب خاورمیانه قلمداد نموده بود، با تمامی تهدیدها و فشارها هرگز به غرایز و تمایلات و منافع شخصی عليرغم اصرار عمر سعد در گرفتن امان نامه، تن نداد و هیچگاهی هم خشونت را در برابر مخالفينش تجویز ننمود. آنچه هم انجام داد جز دفاع از خود و انديشه اش نبود، چنانکه در همان بخش محدود سخنانش كه در آنها به خشونت اشاره گرديده اند، تنها از انتخاب مرگ برای خودش (وپیروان تاریخی اش) در چنان شرایط سخن میگوید که نشانه های دفاع را با خود دارد و نه جنگ و تهاجم.
دومین مورد، سمت وسوی حرکت حسین بود که هرگز برای رسیدن به قدرت نبوده و همیشه تلاش مینمود تا فقط اصول و معیار حاکمیتهای مترقی را به یاد همه ی یاران و نیز سپاه مقابل (و در واقع به¬ تاریخ و نسلهای بعدی) بیاورد که، «اگر دین رسول خدا (ارزشهای توحیدی) پابرجا نمیشود مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا فراگیرید». او در این رابطه همیشه و به ویژه پس از به بن بست رسیدن مذاکرات با عمر سعد به همراهان میگفت که آنها با من کار دارند و دیگران میتوانند بروند و مرا تنها بگذارند.
ناب بودن یاران حسین بن علی به لحاظ اخلاقی و نیز شهرتهای نیک و پایداری شان بر دین و اخلاق (رفتار) نیکو در گذشته ها به حرکت حسین مفهومی دیگر داد و آنرا به عنوان انقلابی نمونه که با نخبگان موجود مکتب همراهی گردید، شناخته شد. این کار نتیجه ی تلاش مستمر حسین در تصفیه ی یاران در هر نقطه از مسیر راه بود. او همیشه به همراهان یاد¬آوری مینمود که من نه برای قدرت از مدینه خارج شده ام و نه برای جنگ، بلکه در پی تثبیت ارزشهای انسانی (مکتب) هستم. کسانیکه با انگیزه ی شکست دادن سپاه یزید و رسیدن حسین به قدرت او را همراهی نموده و مسلماً انتظار رسیدن به مقام و امتیازی را هم¬ داشتند، به تدریج سپاه حسین را رها نموده و شبانه راه وطن و مرام شخصی خود را پیش گرفتند. این خروجها و تصفیه ها به سپاه حسین خلوص بخشیدند و در جهت نمونه شدن «كاروان تكامل» کمک کردند، درست کاری که بعدها مزاری بزرگ در کابل و برای برداشتن یوغ بردگی از گردن هزاره ها دست به مقاومت تاریخی زد و با شفافتر شدن مواضع، نیروهای دودل و مردد و یا جستجوگران نام و نان هر روز صفوف مقاومت مردم هزاره را ترک مینمودند و به امارت جور کابل میپیوستند.
امروزه ما نیز بیش از هر زمان دیگری برای مبارزات مان به¬چنین خلوصی نیاز داریم تا صفوف ما از خودگراها و خودنماها و خودخواه ها و کسانی که با فريادهاي به ظاهر مبارزاتي، مقاصد و منافع شخصی شان را دنبال میکنند، منزه گردد و ارزشهای انسانی اي چون نفي فاشيزم قومي و برقراري جامعه اي دموكراتيك مبتني بر برابري انسانها در مبارزه جای طمع به قدرت را گرفته و انگیزه ی سروصداها و اعتراضات و انتقادات از حاکمیت برای بالا بردن قیمت خودشان در معاملات نباشد. چیزی که در مجموعه ی تحقیرشده ها و توهین شده های تاریخی کشورمان اکسیریست نایاب، اما باید چنان نیرو و شرایطی را مهیا سازیم تا مانند دیروز و دوره ی مقاومت در مقابل تجاوز روس و حاکمیت سهامی ربانی و شرکا در کابل، بار دیگر از خود رها شویم و جز منافع خلق و دفاع از آنان به سان همه ی شهدای مقاومت کابل و به ویژه شهید بزرگ حسینی، مزاری بزرگ، صادقانه آن راه را بپیماییم. مطمئناً در این صورت ما به تمامی خواسته های انسانی خود خواهیم رسید.
ناب بودن یاران حسین بن علی به لحاظ اخلاقی و نیز شهرتهای نیک و پایداری شان بر دین و اخلاق (رفتار) نیکو در گذشته ها به حرکت حسین مفهومی دیگر داد و آنرا به عنوان انقلابی نمونه که با نخبگان موجود مکتب همراهی گردید، شناخته شد. این کار نتیجه ی تلاش مستمر حسین در تصفیه ی یاران در هر نقطه از مسیر راه بود. او همیشه به همراهان یاد¬آوری مینمود که من نه برای قدرت از مدینه خارج شده ام و نه برای جنگ، بلکه در پی تثبیت ارزشهای انسانی (مکتب) هستم. کسانیکه با انگیزه ی شکست دادن سپاه یزید و رسیدن حسین به قدرت او را همراهی نموده و مسلماً انتظار رسیدن به مقام و امتیازی را هم¬ داشتند، به تدریج سپاه حسین را رها نموده و شبانه راه وطن و مرام شخصی خود را پیش گرفتند. این خروجها و تصفیه ها به سپاه حسین خلوص بخشیدند و در جهت نمونه شدن «كاروان تكامل» کمک کردند، درست کاری که بعدها مزاری بزرگ در کابل و برای برداشتن یوغ بردگی از گردن هزاره ها دست به مقاومت تاریخی زد و با شفافتر شدن مواضع، نیروهای دودل و مردد و یا جستجوگران نام و نان هر روز صفوف مقاومت مردم هزاره را ترک مینمودند و به امارت جور کابل میپیوستند.
امروزه ما نیز بیش از هر زمان دیگری برای مبارزات مان به¬چنین خلوصی نیاز داریم تا صفوف ما از خودگراها و خودنماها و خودخواه ها و کسانی که با فريادهاي به ظاهر مبارزاتي، مقاصد و منافع شخصی شان را دنبال میکنند، منزه گردد و ارزشهای انسانی اي چون نفي فاشيزم قومي و برقراري جامعه اي دموكراتيك مبتني بر برابري انسانها در مبارزه جای طمع به قدرت را گرفته و انگیزه ی سروصداها و اعتراضات و انتقادات از حاکمیت برای بالا بردن قیمت خودشان در معاملات نباشد. چیزی که در مجموعه ی تحقیرشده ها و توهین شده های تاریخی کشورمان اکسیریست نایاب، اما باید چنان نیرو و شرایطی را مهیا سازیم تا مانند دیروز و دوره ی مقاومت در مقابل تجاوز روس و حاکمیت سهامی ربانی و شرکا در کابل، بار دیگر از خود رها شویم و جز منافع خلق و دفاع از آنان به سان همه ی شهدای مقاومت کابل و به ویژه شهید بزرگ حسینی، مزاری بزرگ، صادقانه آن راه را بپیماییم. مطمئناً در این صورت ما به تمامی خواسته های انسانی خود خواهیم رسید.
در پایان درس بزرگی که امروزه ما نیاز داریم تا از عاشورا بگیریم این است که، باور یک موحد واقعی و سمبل آن حسین بن علی به «دموکراسی» و «حاکمیت مردم»، ارزشی است که قابل معامله و اغماض نبوده و برای تحقق آن تا پای جان می ایستد و اگر هم چنين راهي با موانع متعددي و از آن جمله عدم كوتاه آمدن حاكميت فاشيستي از منافع قومي و مواضع تماميت خواهانه اش، بايد آن را با استراتژی «فدا» بن بست شکنی کنند. در حالیکه این امر برای روشنفکران کتاب زده و مسحور واژه های به اصطلاح مدرن، فراتر از گرم کردن محفل و یا پر کردن کاغذ نشریه ای نبوده و در صورت رسیدن به بن بست، جز عافیت جویی و گوشه گیری و یا دریوزگی مقام و نان از حاكميت خودکامه، اقدامی نخواهند نمود.
پانبشتهها
1. مبنا و ریشه ی تفاوت میان پیروان قرائت پذیر بودن دین با آنانی که همه چیز را تک نگاهه و تعبدی میشمارند، در «جایگاه انسان در تفکر مذهبی» نهفته است. دیدگاه قرائت پذیر بودن دین معتقد به اصالت انسان بوده و دین را مجموعه برنامه های هدایتی برای وی می انگارند، در حالیکه تک نگرها از اصالت دین سخن گفته که انسان باید فدای دین شود. در این مورد در فرصتی مناسب بیشتر صحبت خواهد شد و سرگردانی جوانان در شناخت خطوط مختلف دینی را روشن خواهم نمود.
2. «لااله الا الله» که معنی دقیق آن نفی هرگونه امتیاز و تبعیض میباشد.
3. ان اکرمکم عندالله اتقکم (قرآن) ـ إنی بعثت لاتمم مکارم الأخلاق (حدیث مشهور نبوی). «تقوا» به مفهوم آزاد شدن از تمامی قیودی است که انسان را از حرکت تکاملی اش که طبعاً جمعی و همراه جامعه بوده و در قرآن اغلب با خدا (اتقوا ربکم ـ تقوا الله) آمده که سمت و جهت آن را مشخص میسازد، یعنی تکامل بی پایان و مداوم.
4. ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمه... ( قرآن)
5. ... و نجعلهم الوارثین (قرآن)
6. لا اري الموت الا سعاده والحيوه مع الظالمين الا برما
7. انما الحیوة عقیدة و جهاد (از گفته¬های مشهور منسوب به امام حسین)
8. آیت الله طالقانی مفسر بزرگ قرآن و نهج البلاغه ی علی در این مورد میگوید، "]خداوند[ به پیامبرش با آن عظمت میگوید، با این مردم مشورت کن و به آنها شخصیت بده تا بدانند که مسئولیت دارند و متکی به شخص رهبر نباشند" آخرین خطبه ی نماز جمعه، بهشت زهرا، 17 سنبله 1358
9. بخشی از وصیتنامه ی حضرت امام حسین بن علی
10. تاریخ یعقوبی، لهوف و...
11. افغانستان در مسیر تاریخ ج2 ـ افغانستان در 5 قرن اخیر، دو جلدی، ج2
12. وصيتنامه ي علي بن ابي طالب به پسرش حسن بن علي، نهج البلاغه حکمتها
13. ان لم يكن لكم دين و لا تومنون باالمعاد فكونوا احراراً في دنياكم (البته اين روايت به شكلهاي گوناگون آمده است)
14. خسرو گلسرخی شاعر و مبارز مارکسیسیت ایرانی که در دهه ی پنجاه به خاطر فعاليتهاي سياسي آزاديخواهانه اش اعدام گردید. وی در دفاعیاتش این مطالب را بیان داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید