قسمت پایانی
با نقش برآب شدن طرح
های خائنانه و مداخله گرانه ی ایران در کشور ما که عمدتا روی نابودی بدنه ی مقاومت
دموکراتیک که هزاره ها آن را مدیریت می کردند، استوار بود، رژیمی که احساس می کرد
بازی پلید سیاسی اش را باخته و همه چیز درحال از دست رفتن است، با حزب گلبدین کنار
آمد و آن را شامل دولت نموده و صدارت را به شخص گلبدین حکمتیار سپرد. چندی بعد که
جریان قرون وسطایی موسوم به «تحریک طالبان» در صحنه ی تنش های سیاسی ـ نظامی کشور
حضور یافته و با جنگ های مشکوک نظامی گروه های متعددی را یکی پس از دیگری از سر
راه برداشت، به زودی هیأت بلندپایه ای را به منطقه ی «میدان شهر» که در نزدیکی های
کابل قرار داشت و تازگی به تصرف طالبان درآمده بود، فرستاد و مذاکراتی را با انان
آغاز نمود. برمبنای همین مذاکرات بود که طالبان به جای دولت نیروهایش را به سوی
غرب کابل که نیروهای مقاومت هزارگی حضور داشتند، سوق داد.
با سقوط دولت رباني
و شرکاء که به طور مشکوکی صورت گرفت و تسلط جنبش قرون وسطايي طالبان بر پايتخت
ممکن ساخت، ايران شديداً احساس خطر کرده و اين بار ناامني و جنگ هاي بزرگی را
با نیروی طالباني که از پشتوانه ي کامل پاکستان برخوردار بود، حتا در مرزهاي خود
احساس می کردند. بنابراين با جديت وارد اقدام شده و با برنامه ريزي اساسي و درازمدت،
مانند تربيت نيروهاي نظاميِ شديداً آموزش ديده ی موسوم به «سپاه محمد» از میان
شیعیان غیرهزاره ای که دیگر دارای صفوف مجزایی از هزاره ها بودند، همچنین متشکل
نمودن عوامل اطلاعاتيِ حرفه اي شان که دیگر از هزاره ها در میان شان خبری نبود،
خود را جمع و جور نموده و با حضور عینی سرداران بلندپایه ی سپاه با روش و نیروی
تازه تری وارد کارزار سیاسی ـ نظامی کشور ما گشتند. در اين راستا نخست تیم ورزیده
ای از پاسداران اطلاعاتی به رهبری پاسدار محمود صارمي (زیر پوشش خبرنگاری فعالیت
می نمود و دست آخر توسط طالبان در مزار به قتل رسيد) را وارد نمود و پس از کشته
شدن آن ها، پاسدار موسوي که فرماندهی قرارگاه چهارم انصار را برعهده داشت، با هم کاری
سردار دهقان که رياست طلاعات قرارگاه 4 انصار سپاه ايران را به عهده داشت، وارد تخار
گرديد و عمليات نظامي را عليه طالبان رهبري نمود.
پرونده ي دخالت مستقيم
ايران در افغانستان در دوران
حکومت های طالبان، دقیقا همانند عراق دوران صدام با اعزام نيروهاي نظامي به داخل
اين دو کشور گسترده تر شد و مناطق شمال افغانستان و شمال عراق هردو به مرکز عملياتي
رژيم توسعه طلب ايران مبدل گشت. فرستادن نيرو، پول و تسليحات روز به روز افزايش مي
يافت. نيروهاي مزدور ايراني که تعدادشان در کشور ما تا 5 هزار نفر رسيد، پس از
سقوط طالبان، با نفوذ داخل اردو، پوليس و امنیت به اطصلاح ملي، به عنوان نيروي ذخيره
براي عمليات بزرگي درآينده در انتظار مانده و صدالبته که تا آن زمان بي کار
نبوده و درجهت کسب اطلاعات محرمانه از نیروهای مسلح کشور ما، نیروهای خارجی و
نیز مقدار و چگونگی تسلیحات و برنامه های نظامی آنان مصروف هستند.
باگسترش نيروهاي وابسته
به ايران، مراکز استخباراتي و نيز کنترول و مديريت اين نيروها افزايش يافت و
نهادهايي چون کميته ي امداد خميني، خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران (IRIB)، راي زني فرهنگي، حوزه ی به اصطلاح علمیه ی خاتم النبیین،
تلوزیون های «نور»، «نورین»، «جوان» و «تمدن»، نشریاتی چون «اقتدار» کاظمی و «راه
نجات» عالمی بلخی، دارالقران الهادي، مدارس متعددی چون پردیس، تربیت و...، همچنان
دانشگاه هایی چون «پیام نور» وابسته با وزارت اطلاعات (استخبارات) ایران، دانشگاه
آزاد و مراکز به اصطلاح بهداشتی مانند کلینیک پارسیان و فاطمه الزهرا و نيز شرکت هاي
خصوصي اي مانند چشم شيشه اي، شرکت
هواپیمایی آسمان «سکای) همگي در اين راستا فعال گردیدند. درکميته ي امداد، ترويج
روسپي گري و سپس استفاده ي استخباراتي از بيوه زنان به شدت ادامه داشته و کساني
که در وظايف خود سهل انگاري مي نمايند، با قطع جيره هاي ماهانه مواجه مي گردند.
سود حاصله از تجارت يک جانبه با ايران (سالانه حدود يک ميليارد
دالر صادرات اجناس بي کيفيت ايران به افغانستان مي باشد) اغلب صرف هزينه هاي
استخباراتي ازقبيل خريد ابزار و تکنولوژي، خريد اطلاعات و استخدام افراد در اين زمينه
مي گردند. گرچه به ظاهر چنين وانمود مي گردد که طرف اين داد و ستد شرکت هاي خصوصي
هستند، اما تمامي آن ها توسط وزارت اطلاعات ايران کنترل مي شوند. البته باید
مورد انتقال تومان بی ارزش و رو به سقوط ایرانی به بازارهای کشور ما و تبدیل آن به
دالر از موارد دیگری است که توسط عوامل وابسته انجام می یابند.
فرستادن سلاح براي
مخالفين دولت افغانستان و برقراري ارتباط با طالبان و القاعده روز به روز گسترش يافته
که بارها اسناد آن به دست نيروهاي ائتلاف و آيساف افتاده و طي اطلاعيه ها و
کنفرانس هاي مطبوعاتي افشا گرديدهاند. اين امر در عراق از ابعاد وسيع تري
برخوردار بوده و چندي قبل تعدادي به اصطلاح ديپلومات که مشغول آموزش نظامي ـ
استخباراتي بودند، دستگير گرديده و تاکنون در بازداشت دولت عراق و نيروهاي آمريکايي
قرار دارند. یا این که تروریست هایی که با گرفتن تذکره (شناسنامه) کشور ما مبادرت
به ترور یک مشاور امریکایی ها می کنند که مورد زنی به نام نرگس یکی از آن ها می
باشد.
صدور تروريزم يکي
از ويژگي هاي رژيم ايران از زمان به قدرت رسیدن آخوندها بوده که بارها توسط پارلمان
اروپا و کشورهاي متعددي تأييد گرديده که هم عليه ايرانيان مخالف درخارج ايران
به کار گرفته مي شوند که موارد زیادی چون ترور بختیار آخرین صدراعظم شاه،
عبدالرحمان قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران و کادرهای سازمان مجاهدین خلق
ایران مؤید آن می باشد و هم اقدامات تروریستی و بم گذاری عليه مراکز، اموال و
شخصیت های متعلق به دولت هايي که مناسبات خوبي با ايران ندارند، به راه می
اندازند. همچنین باید خارنشان ساخت که اقدامات تروريستي این رژیم هرگز در نقاط
مشخصی محدود نبوده و از بم گذاري در آرژانتين گرفته تا پاکستان توسط سپاه محمد و
سازمان دانشجویان امامیه (ISO) مربوط به شیعیان این کشور، و آدم ربایی مخالفين
سیاسی در سراسر جهان مانند موارد ربودن اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران (رهبریت
اپوزسیون براندازی)، دخالت مستقيم عناصر تروريستي در ايجاد ناامني در لبنان، فلسطين
و افغانستان توسط حزبالله، حماس و جهاد اسلامي و گروه های شیعه محور و نسب گرا در
افغانستان به منظور فضاسازی جهت نفوذ ایرانیان در این کشورها و... امروزه به امري عادي براي رژيم تروريست ايران تبدیل گشته که مردم و
آزادگان جهان همه از آن باخبر هستند. صدالبته که سازماندهی اعمالی چون قتل
های زنجیره ای در داخل کشور و اعدام بیش از صد هزار مبارز طی سال های گذشته و نیز
اعدام صدها نفر تنها به جرم راهپیمایی علیه دولت در سال های 88 و 89، همه برای
دیکتاتوری بی حد و حدود آخوندها کارهای روزمره ای به شمار می روند که در داخل کشور
کاربرد ناایستا دارند. بنابراين، زماني که اين کشور قادر است تا به آمريکاي لاتين
با دوري فاصله، و اروپاي امن تروريست اعزام نمايد، در کشور ما که به دليل احساس خطر
شديد از حضور آمريکا (هم مرزي) و نیز داشتن زمينه هاي داخلي (با افزايش روزافزون نارضايتي
ها و نيز موجوديت عناصر استخباراتي همکار این کشور)، همچنین نزديکي و راحتي ارسال
چنين عناصر و امکانات و تسليحاتي، به مراتب بيشتر و گسترده تر عمل خواهد نمود.
می بینیم که در هیچ
یک از اقدامات این رژیم توسعه طلب حتا به اندازه ی شمار انگشتان دست و پا هم از
مردم هزاره حضور نداشته و مدت ها است (از آغاز دهه ی 70) که دیدگاه دولت مردان
ایران نسبت به هزاره ها «مغول های تاراج گر ایران» بوده که در بخش افغانستانِ
اداره ی اتباع بیگانه ی وزارت خارجه ی رژیم آخوندی شان و نیز مکاتب این کشور علناً
و بدون مصلحت اندیشی مطرح می گردند، که خود درعین حال نشان از پایان رسیدن امید و
اعتماد ایرانیان نسبت به هزاره ها خبر می دهد. حکام ایران عملاً درک نموده اند که
هزاره ها علیرغم برخورداری از مذهب مشترک با آنان، همیشه «قوم گرایی»شان بر «مذهب»
چربی می نماید و این مردم هنگام قرار گرفتن در موقعیت «انتخاب»، همیشه قومیت خود
را برجسته ساخته اند. بنابراین چنین رویکردی که در تضاد مستقیم با روش و تاکتیک
استفاده ی حاکمیت ایران از «مذهب» به عنوان ابزاری برای استخدام هزاره ها قرار
داشته و باعث رنجش آنان می گردد.. این است که از یک سو با تکیه بر زبان و نژاد فعالیت
های خود را روی تاجیکان متمرکز نموده و به موازات آن با عمده سازی مذهب، «شیعه
محوران غیرهزاره» و «نسب گرایان شیعه» را در کشور ما به استخدام گرفته تا در کنار
کار مبتنی بر اعتماد روی آنان، انتقام گیری از هزاره های از نظر آنان «خائن» را
نیز در دستور کار خود قرار داده اند که اینک و به طور روزمره شاهد همسویی شدید جناح
های «تاجیکِ اخوانی»، «شیعه محوران غیرهزاره» و «نسب گرایان شیعه» در تهاجم علیه مردم
خود هستیم.
با توجه این حقایق
روشن و مسلم، بازهم ما شاهد بی توجهی دولت و ارگان های امنیتی کشور در قبال فعالیت
های کاملاً سازمان یافته ی این رژیم در کشورمان می باشیم که ریشه ی آن در سیاست «عمده
سازی پاکستان» بوده و غیرمستقیم توسط ایران و عواملش سمت و سو داده می شوند که
باید مورد توجه جدی مسوولین امنیتی کشور قرار گیرد.
از همه مهم تر اين که،
وقتي دست ايران در کشور ما چنان باز است که به راحتي جبهه مي سازد (جبهه ی به اصطلاح
ملی اول و دوم)، با مخالفين مسلح (طالبان و القاعده) همکاري نظامي ـ استخباراتي
دارد و به وزير خارجه ي سابق ما (رنگین سپنتا که در ضمن عضو حزب سبزی در آلمان
می باشد که رابطه ی بسیار نزدیکی با رژیم ایران دارد) علناً پول دستي داده و
موضعش را تغيير مي دهد، تشکيلاتي بزرگ و فراگيری به نام «دفاع از حريم سادات» ايجاد
مي کند و با امکانات و پول و تسليحات مجهزشان مي سازد، آيا دولتی که خود را
شدیداً مصروف پاکستان ساخته است، فرداها مي تواند يک شبه جمع و جور گردد و آمادگي
مقابله با آن را بگيرد؟ بايد مانند خود ايران که بخشي مرکب از وزارت اطلاعات
(استخبارات) و سپاه را به نام «قرارگاه4 انصار» که زیرمجموعه ی «سپاه قدس مس باشد و به منظور پيش بردن مداخلات خود در
افغانستان ايجاد گردیده، تشکل ويژه اي جهت رديابي تحرکات ايران، تجزيه و تحليل
اطلاعات به دست آمده و شناسايي عوامل اطلاعاتي و تروريستي شان به وجود آيد. مسلماً
با بنیان گذاری چنین نهادی، هزاره ها بیشترین سهم را خواهند گرفت، چراکه آنان با
تمامی زجر و جوری که از رژیم های ستم پیشه ی ایران دیده اند، متأسفانه با موج
گسترده ی تبلیغاتی خود ایرانیان و عوامل شان در کشور ما که به منظور منزوی سازی
هزاره ها در انظار جهانیان و وادار نمودن آنان به پناه بردن به دامن حاکمیت مستبد
ایران صورت می گیرند، هنوز به طور تعمدی و یا ناآگاهانه عوامل و طرفداران ایران
شناخته می شوند. در این راستا اگر واقعاً اندک صداقتی در کار هست، چرا افراد، گروه
ها و جریاناتی را که از سویی سالگرد خمینی را به راه می اندازند و عکس های او را
در اندازه های بسیار بزرگ در غرب کابل نصب می کنند و از سوی دیگر علیه هزاره ها در
رسانه ها تبلیغات زشتی را به کار می بندند، مورد شناسایی قرار نمی دهند؟ آیا از
عدم استقبال این یادبود و تجلیل ها (چه توسط رسانه ها و مطبوعات هزارگی و چه شرکت
در مراسم) از سوی مردم هزاره و تنها با اشتراک چند سید و...، همچنین تنش موجود
میان هزاره ها و این جریانات، خود روشنگر مسائل نمی باشند که نهایتا به افشای
عوامل اصلی اطلاعاتی ایران منجر خواهند شد؟ چشم پوشی و خاکپاشی روی واقعیت های عینی
و ساختاری جامعه ی تشیع، تا چه زمانی می تواند دوام بیاورد و جز خوشنودی بیگانگان
(ایرانیان) چه سود میهنی خواهد داشت؟ آیا ترویج افواهات و اکاذیبی که طی آن سعی می
گردد تا هزاره ها را زیر نام کلی «شیعیان»، وابسته به ایران قلمداد نمایند، سرپوشی
برای فعالیت عناصر و جریانات اصلی وابسته به ایران صورت نمی گیرد؟ یا این که
فاشیزم قومی حاکم با راه اندازی چنین شایعاتی درصدد مخدوش سازی اذهان عمومی و
بدنام سازی هزاره ها به عنوان بزرگ ترین، دموکرات ترین و بومی ترین قوم کشور ما
هستند تا بن بست هایی را بر سر راه مبارزات حق طلبانه ی شان ایجاد نمایند؟
ما فکر می کنیم که
واقعا زمان آن رسیده که جهانیان و به ویژه غربیان این واقعیت ها را درک نمایند و
سیاست های خود را بر اساس آن پایه ریزی کنند که هزاره ها بزرگ ترین قربانیان سیاست
های مداخله جویانه ی ایرانیان بوده و بیش از تمامی اقوام دیگر سرزمین ما دست به
افشاگری و کنش های سیاسی و برپایی اکسیون گردیده اند. درغیر این صورت خودشان دچار
بن بست های پی در پی در کشور ما خواهند شد و روزگاری خود را با جنبش های دموکراتیک
بزرگی از مردم هزاره رو به رو خواهند دید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید