۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

در پاسخ به انوری سرکرده ی جنایت کاران افشار


سلام قومای گل،

حرکت اخیر جمع کوچکی از دوستان ما، متأسفانه باعث گردید تا از سویی طلسم نزدیک شدن و مذاکره کردن با قاتلان و جنایت کارانی که تنها باید محاکمه می شدند، شکسته شود و از دیگر سو، سید حسین انوری این دجال فریب کار عصر ما که علیرغم عیان بودن خون بی گناهان بی شماری بر دستانش، تصمیم گرفته تا از فرصت به دست آمده و ملاقات مشروعیت بخشی که نصیبش گردیده است، بالاترین بهره را ببرد و از لاک دفاعی گذشته اش بیرون بیاید. حتا بی شرمانه تر این که، خود را در موضع حق قرار دهد و مزاری بزرگ این شهید والامقام خلق سربلند و آزاده ی هزاره را عامل جنایت فراموش ناشدنی افشار تلقی نماید و بدتر از آن نیز، شمشیر فرسوده اش را در هوا چرخانیده و فریاد «هل من مبارز» سر دهد و خواهان مناظره در مورد افشار شده است.
جمع ما تلاش کامل خود را به کار می بندد تا هرگز با اقدامات ساده لوحانه و بی تأمل خود باعث مطرح شدن دوباره ی این فرد منزوی در عرصه ی سیاست نگردند. کسی که در طول سال به جز همپالگی ها و یا دریوزگان متاع، کسی سراغش را نمی گیرد و این انزوا را در انتخابات پارلمانی دیدیم که با آوردن رأیی کمتر از هزار، دچار شوکه شده و موقعیت خودش را تشخیص داد و برای برملا نشدن بی عزتی رأی نیاوردنش در ملأ هام، با پرداخت 185 هزار دالر آن را لاپوشانی نمود. اما درعین حال هرگز نخواهیم گذاشت تا وی در میدانی که متأسفانه به دلیل یک اشتباه کوچک فراخ گشته است، گرد و خاک راه بیندازد و جولان دهد و هر لجنی را که بخواهد از دهانش خارج نماید.
ما اعلام می داریم که مذاکره و مناظره ی قاتل و دادخواهان در هیچ سنت و جامعه ای رایج نبوده و علاوه بر آن، پندار و کردار فرد جنایت کاری چون انوری هرگر نشان از تحول و مدنیت گرایی را بروز نداده تا ما وارد مناظره و مذاکره با وی گردیم. او همیشه نشان داده است که هنوز از ماهیت هزاره ستیزی و ایجاد نفاق میان مردم ما دست برنداشته و سخنانش هم بر عدم«به روز» شدن افکارش دلالت دارند. بنابراین و با توجه با موارد یادشده، او را شایسته ی آن نمی بینیم تا او را در نقطه ی مقابل مناظره با خود بنشانیم.
او پیش از آن که ما را طرف مناظره ی خود بیابد، باید به ده ها سوال تاریخی پژوهش گران، بازماندگان و شاهدان عینی و نیز اسناد کتبی موجود پاسخ بگوید. هرگاه او رسما پذیرفت (با وجود اسناد و مدارک و حتا سخنان خودش) که در جنگ افشار در نقطه ی مقابل مردم هزاره قرار داشته است، ما حاضریم در رابطه با بحث درستی و یا جنایت بودن آن اقدام، در مناظره با نماینده ی تام الاختیار وی که فاقد پس منظر جنایت کارانه باشد، شرکت نماییم.
تا آن زمان نیز به او اجازه نخواهیم داد که به رجزخوانی های مهملش ادامه دهد و به او خواهیم فهماند که تمامیت جامعه ی مدنی مردم هزاره با پشتیبانی بی دریغ مردم خود، همچنان یک صف و یک صدا در برابر هر خائن و هزاره ستیزی خواهد ایستاد. انوری نیز باید و حتما از این توهمش بیرون بیاید که ملاقات اخیر به درز شدن صف ما منجر گردیده بلکه تجربه ای است که ما را متحدتر و فشرده تر از پیش خواهد نمود.
مُّحَمَّدٌ رَّ‌سُولُ اللَّـهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ‌ رُ‌حَمَاءُ بَيْنَهُمْ

جمعه 27 دلو 1391
کابل


حمله جنايتكارانه موشكي به ليبرتي به دستور خامنه اي در هماهنگي با حكومت عراق صورت گرفته است



مقاومت ايران اطلاعات جديدي از درون رژيم ايران درباره حمله جنايتكارانه موشكي به ليبرتي، نحوه تصميم گيري، هماهنگي ها با دولت عراق و چگونگي اجراي طرح عملياتي بدست آورده كه خلاصه آن به شرح زير است:
1- تصميم به حمله در اوايل بهمن ماه در جلسه شوراي عالي امنيت رژيم ملايان به دستور شخص خامنه اي اتخاذ گرديد. اجراي عمليات و هماهنگي با دولت عراق، بعهده نيروي تروريستي قدس و سفارت رژيم در بغداد گذاشته شد.
2-
حاج يوسف (پاسدار سرتيپ عبدالرضا شهلايي) سركرده گروههاي «جهادي» و «كتائب حزب الله درعراق» در جلساتي با ابومصطفي شيباني، ابوآلا و ابو مهدي مهندس تروريست هاي شناخته شده رژيم آخوندي در عراق، حمله را طراحي كرد.
3-
پاسدار شهلايي بيش از دو دهه از سركردگان نيروي تروريستي قدس بوده است. او آدمكشان و تروريستهاي صادراتي به عراق را در پادگان حزب الله در جليل آباد ورامين آموزش ميدهد. وزارت خزانه داري آمريكا در اطلاعيه 11اكتبر 2011 اعلام كرد ”شهلايي يکي از مقامات نيروي قدس سپاه پاسداران است که هماهنگي طرح سوء قصد به جان عادل الجبير، سفير عربستان در ايالات متحده، در حين اقامت وي در ايالات متحده، و نيز انجام حملاتي را بر عليه منافع کشورهاي ديگر در داخل ايالات متحده و در کشوري ديگر بر عهده داشت“.
4- هماهنگي حمله موشكي به ليبرتي با حكومت عراق و ارگانهاي امنيتي و نظامي ذيربط، از جمله دفتر نظامي نخست وزير و وزارت كشور، توسط پاسدار دانايي فر سفير رژيم آخوندي در بغداد و يكي از سركردگان نيروي قدس و ماموران اين نيرو در سفارت انجام شد.
5- طبق طرح عملياتي،كليه امور پشتيباني از جمله انتقال مهمات و نقل و انتقال تيم ها با استفاده از امكانات وزارت كشور و پليس عراق صورت گرفت. مشخصات داخلي كمپ لييرتي و مختصات جغرافيايي نقاط تجمع ساكنان، از سوي دفتر نخست وزيري در اختيار پاسدار شهلايي قرار گرفت تا شليك ها حتي المقدور دقيق انجام گيرد.
6- برخلاف عمليات تروريستي كه پشتيباني دولتي ندارد، هيچ سلاح و يا موشك دست ساز در اين عمليات به كار گرفته نشده و همه موشك ها فابريك بوده و با لانچرها و سكوهاي فابريك پرتاب شده است كه حمل و نقل آنها امكانات زيادي مي طلبد. بهمين دليل و مخصوصا بخاطر در اختيار داشتن مختصات دقيق جغرافيايي ليبرتي، داخل كمپ برخلاف عمليات تروريستي معمول كه خطاي شليك در آنها زياد است، همه موشك ها به داخل محوطه كوچك ليبرتي اصابت كرد.
7- گروه عمل كننده از جوخه هاي آدمكشي و ترور «كتائب حزب الله» و ماموران فني سپاه قدس تشكيل شده بود و با نفرات پشتيبان جمعا 40نفر بودند. اين جوخه هاي ترور و آدمكشي را رژيم آخوندي بوجود آورده و در هماهنگي با نخست وزيري عراق سوژه هاي مورد نظر رژيم ايران در عراق را هدف قرار ميدهند.
8- پاسدار شهلايي در گزارشي كه پس از اين حمله جنايتكارانه به تهران ارسال كرد نوشت، موشك ها با استفاده از آمبولانس هاي دولتي و با اسكورت دو خودروي پليس فرودگاه به منطقه شليك منتقل و در چادرهايي كه از شب قبل در محل نصب شده بود پنهان شد.
طبق اين گزارش يكي از مشكلات جدي اين بود كه مردم و آن دسته از نيروهاي عراقي كه در جريان طرح قرار نداشتند متوجه موضوع بشوند و اجراي عمليات نا ممكن و يا با اخلال مواجه شود.
9- مسير حركت خودروها و منطقه شليك كاملا در زير دوربين هاي مراقبتي فرودگاه بغداد قرار داشت. اين دوربين ها تا چند كيلومتر اطراف فرودگاه را پوشش مي دهند و هر تحركي را زيركنترل دارند. دوربين هاي فرودگاه جزئيات نقل و انتقال هاي موشك ها و گروه عملياتي و خودروهاي پليس و خودروهاي حامل موشك ها را تماما ضبط كردند و فيلم آن در دفتر نخست وزيري عراق موجود است.
10- طبق طرح اوليه، قرار بر اين بود كه عمليات در دو مرحله، توسط دو گروه و از دو نقطه جمعا با 100موشك 107ميليمتري انجام شود. گروه اول همان گروهي است كه 40موشك شليك كرد و سپس بدون مشكل محل را ترك كرد.
11- گروه دوم، مي بايد ساعتي پس از حمله اول شليك 60موشك ديگر را انجام دهد تا در زمانيكه ساكنان ليبرتي بعد از موشك باران اول مشغول نقل و انتقال شهيدان و مجروحان هستند، تلفات هر چه بيشتري از آنها بگيرد.
اما شماري از افراد گروه دوم در حين جابجايي، توسط سربازان و افسران عراقي كه در جريان اين جنايت تروريستي نبودند دستگير شدند و اجراي مرحله دوم حمله غير ممكن گرديد. 60موشك بجا مانده از اين گروه متعاقبا توسط نيروهاي عراقي رؤيت و جمع آوري گرديد. دستگير شدگان همان روز با مداخلة شتابان نخست وزيري عراق آزاد شدند.
12- رژيم آخوندي و دولت عراق براي رد گم كردن و از آنجائيكه همه مي دانند «كتائب حزب الله» يك گروه تروريستي ساخته و پرداخته رژيم آخوندي است كه در هماهنگي با دفتر مالكي عمل مي كند به يك صحنه سازي جديد دست زدند و با علم كردن يك گروه خود ساخته جديد تحت عنوان «جيش المختار» تلاش كردند دستهاي خونين خود را از اين جنايت بشويند و تميز جلوه دهند. سركرده موجوديت تروريستي جديد، آخوند واثق البطاط، روز 9فوريه مسئوليت حمله به ليبرتي را بعهده گرفت. اما «جيش المختار» اسم ديگري براي همان «كتائب حزب الله» است كه توطئه هاي كثيف و خونين خامنه اي و مالكي را در عراق پيش مي برد.
13- جالب اينكه جيش المختار تنها 5روز قبل از حمله موشكي به ليبرتي در روز 16بهمن اعلان موجوديت و اعلام كرد: ”ارتش مختار پشتيبان حكومت مركزي در جنگ با فساد و مفسدين و رويارويي با سازمان هاي تروريستي مانند القاعده و ارتش آزاد است“ (خبرگزاري ها و رسانه هاي عراقي).
متعاقبا اعلان اين موجوديت از سوي رسانه هاي آخوندي بويژه سپاه پاسداران و سايت سركرده سابق سپاه پاسداران مورد استقبال قرار گرفت.
به گزارش تلويزيون عراقي الرافدين چند ساعت پس از اين اعلان موجوديت، گروهي از تروريستهاي مالكي تحت نام ارتش مختار در باشگاه صناعه در بغداد يك رژه نظامي برگزار كردند كه نيروهاي ارتش و پليس امنيت آنرا تامين مي كردند.
14- به نوشته رسانه هاي معتبر عربي مانند الحيات و الشرق الاوسط و ايلاف، اسم مختار براي اين موجوديت تروريستي اشاره سمبليك به شخص مالكي است. الشرق الاوسط 11فوريه در اين باره نوشت ”ارتش مختار به هدف حمايت دولت عراق براي كنترل امنيتي ايجاد شده است“. اين روزنامه مي افزايد در شعارهايي كه اخيرا براي حمايت از مالكي در بغداد توسط گروهاي وابسته به او داده مي شود مالكي را ”مختار زمان“ توصيف مي كنند. اين گروه رهبران مخالف در عراق، مانند العراقيه و سازمان دهندگان تظاهرات ضد مالكي را به تصفيه فيزيكي تهديد كرده است.
15- مالكي در يك اقدام فريبكارانه و مسخره دستور دستگيري آخوند بطاط را صادر كرد اما بنا به گزارش رسانه هاي عربي از جمله الشرق الاوسط (11فوريه) و تلويزيون رافدين عراق (10فوريه) واثق البطاط بهمره 6تن از محافظانش از عراق خارج شده و به سوريه رفته اند و ارگانهاي امنيتي عراق هم در مرز كاملا در جريان اين تردد بودند و هيچ مشكلي براي آنها ايجاد نكردند
16- با توجه به همين واقعيتهاست كه رژيم آخوندي و حكومت عراق در وحشت از محكوميتهاي بين المللي عليه حمله جنايتكارانه به ليبرتي كه هر روز بالاتر مي گيرد، به فاصله گرفتن از از اين جنايت و تكذيب نقش و دخالت خود مي پردازند. كار به آنجا رسيد كه حتي پاسدار دانايي فر سفير ملايان در عراق در روز 23بهمن در جريان افتتاح «يك مدرسه ايراني» در كربلا به خبرگزاري كل العراق گفت: «ما حمله به كمپ ليبرتي را محكوم مي كنيم و اين تلاشي است براي دامن زدن به بحران و ايجاد يك موج تبليغاتي كه هدف از آن متهم كردن ايران در اين حادثه است».
اما روز بعد خبرگزاري سپاه پاسداران، اظهارات دانايي فر را پس گرفت و ادعا كرد سخنان سفير ايران در رسانه هاي عراقي تحريف شده است. خبرگزاري پاسداران نوشت: «حسن دانايي‌فر سفير جمهوري اسلامي ايران در بغداد در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري فارس، حمله اخير يک گروه ناشناس به کمپ موقت ليبرتي را. . . . مظلوم‌نمايي اين گروهک براي بازگشت به اردوگاه اشرف خواند و اظهارداشت: حمله اي که اخيراً در کمپ ليبرتي صورت گرفت، مشکوک است و ما معتقديم عوامل داخلي خود گروهک نفاق در سازماندهي اين حمله به منظور مظلوم‌نمايي در مقابل سازمان‌هاي حقوق بشر، نقش داشته اند».
17- وزارت خارجه ملايان روز سه شنبه 24بهمن در تهران اعلام كرد «حمله اخير به کمپ ليبرتي در عراق» مسئله‌اي است كه «در داخل خاک عراق رخ داده و هيچ ارتباطي به جمهوري اسلامي ندارد. . . اين اقدامات و مظلوم‌نمايي‌ها براي به تأخير انداختن اجراي توافق» با سازمان ملل براي انتقال مجاهدين به خارج از عراق است و مجاهدين تلاش ميكنند اين توافق حاصل نشود.
18- وزارت خارجه عراق نيز زير ضرب محكوميتهاي گسترده بين المللي، درحاليكه فراخوانهاي جهاني براي بازگشت مجاهدان از ليبرتي به اشرف بالاتر ميگيرد، روز دوشنبه 23بهمن در يك اطلاعيه مملو از دروغ اعلام كرد : «كمپ موقت الحريه مربوطه به اعضاء ”مجاهدين خلق“ از سوي يك طرف ناشناس در معرض يك اقدام تروريستي قرار گرفت و شنبه شب 9فوريه 2013 اين كمپ با 25گلوله خمپاره مورد هدف قرار گرفت». اين در حاليست كه وزارتخارجه عراق بخوبي ميداند آمران جنايت، در فاصله چند صد متري اين وزارتخانه در سفارت رژيم و در نخست وزيري عراق نشسته اند. وزارت خارجه عراق درحالي از 25گلوله خمپاره صحبت مي كند كه كارشناسان نظامي عراقي بعد از مشاهده محل، تصريح كردند حمله به وسيله موشكهاي 107ميليمتري صورت گرفته و آنها 38محل اصابت موشك را در داخل كمپ ليبرتي مشاهده و شناسايي كردند.
19- وزارت خارجه عراق افزوده است: «مقامات مسئول دولتي براي شناسايي جنايتكاراني كه اين عمل تروريستي و جنايتكارانه را طراحي و اجرا كردند و براي ارجاع آنها به دادگاه و مجازات عادلانه، انجام تحقيقات فوري را آغاز كردند». وعده تحقيق و محاكمه ازجانب حكومت عراق، در مورد جنايتي كه خود بيشترين نقش را در آن داشته است، هيچ كودكي را نمي فريبد. تحقيقات دربارة جنايت هاي 6 و 7 مرداد 1388 و 19 فروردين 1390 نيز به بوته فراموشي سپرده شده است.
20- با اين همه اگر دولت عراق راست ميگويد و در اين جنايت دست نداشته است:

اولا- به محاصره 4سال و نيمه مجاهدان اشرفي پايان دهد و به هياتهاي تحقيق بين المللي و ناظران و خبرنگاران و وكلا اجازه ورود به ليبرتي را بدهد تا از نزديك آثار جنايت را مشاهده كنند.
ثانيا- با بازگرداندن ساكنان ليبرتي به اشرف، امنيت ساكنان را در مقابل تكرار حملات مشابه در آينده تامين كند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
13فبروری (25 بهمن 1391)

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

نامه تن فروش به دین فروش



جناب سلام
میدانم تعجب میکنی اما میخواهم برایت بنویسم
تنم را میفروشم
برای لقمه نانی
شاید بگویی زن گناهکار، پلید ، بی شرف ...؟؟
میدانم در سرزمین من اگر زنی تنش را بفروشد تا نانی بیابد همه تکفیرش میکنند
بی آنکه دردش را بدانند
و تو !!!
هر روز دینت را میفروشی و ارزان .
بازارت گرم است
فائل میدهی
حج میروی و گاهی با زنی مثل من بدون آنکه دردش را بدانی یا خواهشش را هم بستر میشوی

اما من!
تنم را میفروشم و نانی میابم
روزه میگرم و بعد از افطار به تجارتم میپردازم
نماز میخوانم
و به کسی مهر تکفیر نمیزنم
پس بهتر از تو ام زیرا تو در روز های رمضان و محرم ، حین نماز و بعد از آن همیشه دین خدا را حراج میکنی و به دنیا میفروشی
من تن فرشم نه دین فروش
من بزرگتر از تو ام

۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

ايران و پاليسي رقابت منطقه اي 4


قسمت پایانی
با  نقش برآب شدن طرح های خائنانه و مداخله گرانه ی ایران در کشور ما که عمدتا روی نابودی بدنه ی مقاومت دموکراتیک که هزاره ها آن را مدیریت می کردند، استوار بود، رژیمی که احساس می کرد بازی پلید سیاسی اش را باخته و همه چیز درحال از دست رفتن است، با حزب گلبدین کنار آمد و آن را شامل دولت نموده و صدارت را به شخص گلبدین حکمتیار سپرد. چندی بعد که جریان قرون وسطایی موسوم به «تحریک طالبان» در صحنه ی تنش های سیاسی ـ نظامی کشور حضور یافته و با جنگ های مشکوک نظامی گروه های متعددی را یکی پس از دیگری از سر راه برداشت، به زودی هیأت بلندپایه ای را به منطقه ی «میدان شهر» که در نزدیکی های کابل قرار داشت و تازگی به تصرف طالبان درآمده بود، فرستاد و مذاکراتی را با انان آغاز نمود. برمبنای همین مذاکرات بود که طالبان به جای دولت نیروهایش را به سوی غرب کابل که نیروهای مقاومت هزارگی حضور داشتند، سوق داد.
با سقوط دولت ­رباني و شرکاء که به طور مشکوکی صورت گرفت و تسلط جنبش قرون ­وسطايي طالبان بر پايتخت ممکن ساخت، ايران شديداً احساس ­خطر کرده و اين­ بار ناامني و جنگ هاي ­بزرگی را با نیروی طالباني که از پشتوانه ي­ کامل پاکستان برخوردار بود، حتا در مرز­هاي ­خود احساس می کردند. بنابراين با جديت وارد­ اقدام شده و با برنامه ريزي ­اساسي و درازمدت، مانند تربيت نيروهاي ­نظاميِ شديداً آموزش­ ديده ی موسوم به «سپاه محمد» از میان شیعیان غیرهزاره ای که دیگر دارای صفوف مجزایی از هزاره ها بودند، همچنین متشکل نمودن عوامل ­اطلاعاتيِ حرفه اي شان که دیگر از هزاره ها در میان شان خبری نبود، خود را جمع و جور نموده و با حضور عینی سرداران بلندپایه ی سپاه با روش و نیروی تازه تری وارد کارزار سیاسی ـ نظامی کشور ما گشتند. در اين­ راستا نخست تیم ورزیده ای از پاسداران اطلاعاتی به رهبری پاسدار محمود صارمي (زیر پوشش خبرنگاری فعالیت می نمود و دست آخر توسط طالبان در مزار به قتل رسيد) را وارد نمود و پس از کشته شدن آن ها، پاسدار موسوي که فرماندهی قرارگاه چهارم انصار را برعهده داشت، با هم کاری سردار دهقان که رياست طلاعات قرارگاه 4 انصار سپاه ­ايران را به عهده داشت، وارد تخار گرديد و عمليات ­نظامي را عليه طالبان رهبري نمود.
پرونده ي دخالت ­مستقيم ايران در افغانستان در دوران حکومت های طالبان، دقیقا همانند عراق دوران صدام با اعزام نيروهاي ­نظامي به داخل اين دو کشور گسترده تر شد و مناطق شمال ­افغانستان و شمال ­عراق هردو به مرکز عملياتي رژيم توسعه طلب ايران مبدل گشت. فرستادن نيرو، پول و تسليحات روز به ­روز افزايش مي يافت. نيروهاي ­مزدور ايراني که تعدادشان در کشور ما تا 5 هزار نفر رسيد، پس از سقوط­ طالبان، با نفوذ ­داخل اردو، پوليس و امنیت به اطصلاح ­ملي، به عنوان نيروي ذخيره براي عمليات ­بزرگي درآينده در انتظار مانده و صدالبته که تا آن ­زمان بي کار نبوده و درجهت کسب­ اطلاعات­ محرمانه از نیروهای مسلح کشور ما، نیروهای خارجی و نیز مقدار و چگونگی تسلیحات و برنامه های نظامی آنان مصروف هستند.
باگسترش نيروهاي ­وابسته به ­ايران، مراکز ­استخباراتي و نيز کنترول و مديريت اين ­نيروها افزايش يافت و نهادهايي چون کميته ي امداد خميني، خبرگزاري جمهوري ­اسلامي ايران (IRIB)، راي زني فرهنگي، حوزه ی به اصطلاح علمیه ی خاتم النبیین، تلوزیون های «نور»، «نورین»، «جوان» و «تمدن»، نشریاتی چون «اقتدار» کاظمی و «راه نجات» عالمی بلخی، دارالقران الهادي، مدارس متعددی چون پردیس، تربیت و...، همچنان دانشگاه هایی چون «پیام نور» وابسته با وزارت اطلاعات (استخبارات) ایران، دانشگاه آزاد و مراکز به اصطلاح بهداشتی مانند کلینیک پارسیان و فاطمه الزهرا و نيز شرکت هاي  خصوصي اي مانند چشم شيشه اي، شرکت هواپیمایی آسمان «سکای) همگي در اين راستا فعال گردیدند. درکميته ي ­امداد، ترويج روسپي گري و سپس استفاده ي ­استخباراتي از بيوه ­زنان به شدت ادامه ­داشته و کساني که در وظايف خود سهل انگاري مي نمايند، با قطع جيره هاي ­ماهانه مواجه مي گردند. سود حاصله از تجارت يک­­ ­­جانبه با ايران (سالانه حدود يک ميليارد دالر صادرات اجناس ­بي کيفيت ايران به ­افغانستان مي باشد) اغلب صرف هزينه هاي استخباراتي ازقبيل خريد ابزار و تکنولوژي، خريد اطلاعات و استخدام ­افراد در اين ­زمينه مي گردند. گرچه به ظاهر چنين ­وانمود مي گردد که طرف اين داد و ستد شرکت هاي ­خصوصي هستند، اما تمامي آن ­ها توسط وزارت ­اطلاعات ايران کنترل مي شوند. البته باید مورد انتقال تومان بی ارزش و رو به سقوط ایرانی به بازارهای کشور ما و تبدیل آن به دالر از موارد دیگری است که توسط عوامل وابسته انجام می یابند.
فرستادن­ سلاح براي­ مخالفين دولت افغانستان و برقراري ارتباط با طالبان و القاعده روز به روز گسترش يافته که بارها اسناد آن به دست­ نيروهاي ­ائتلاف و آيساف افتاده و طي اطلاعيه ها و کنفرانس هاي ­مطبوعاتي افشا گرديده­اند. اين ­امر در عراق از ابعاد وسيع تري برخوردار بوده و چندي ­­قبل تعدادي به اصطلاح ديپلومات که مشغول آموزش­ نظامي ـ استخباراتي بودند، دستگير گرديده و تاکنون در بازداشت دولت­ عراق و نيروهاي آمريکايي قرار دارند. یا این که تروریست هایی که با گرفتن تذکره (شناسنامه) کشور ما مبادرت به ترور یک مشاور امریکایی ها می کنند که مورد زنی به نام نرگس یکی از آن ها می باشد.
صدور تروريزم يکي از ويژگي هاي رژيم ­ايران از زمان به قدرت رسیدن آخوندها بوده که بارها توسط ­پارلمان اروپا و کشورهاي ­متعددي تأييد گرديده که­ هم عليه ايرانيان­ مخالف درخارج ايران به کار گرفته مي شوند که موارد زیادی چون ترور بختیار آخرین صدراعظم شاه، عبدالرحمان قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران و کادرهای سازمان مجاهدین خلق ایران مؤید آن می باشد و هم­ اقدامات تروریستی و بم گذاری عليه مراکز، اموال و شخصیت های متعلق به دولت هايي که مناسبات ­خوبي با ايران ندارند، به راه می اندازند. همچنین باید خارنشان ساخت که اقدامات تروريستي این رژیم هرگز در نقاط مشخصی محدود نبوده و از بم گذاري در آرژانتين گرفته تا پاکستان توسط سپاه ­محمد و سازمان دانشجویان امامیه (ISO) مربوط به شیعیان این کشور، و آدم ربایی مخالفين سیاسی در سراسر جهان مانند موارد ربودن اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران (رهبریت اپوزسیون براندازی)، دخالت ­مستقيم عناصر تروريستي در ايجاد ناامني در لبنان، فلسطين و افغانستان توسط حزب­الله، حماس و جهاد اسلامي و گروه های شیعه محور و نسب گرا در افغانستان به منظور فضاسازی جهت نفوذ ایرانیان در این کشورها و... امروزه به ­امري عادي براي رژيم تروريست ­ايران تبدیل گشته که مردم و آزادگان جهان همه از آن باخبر هستند. صدالبته که سازماندهی اعمالی چون قتل های زنجیره ای در داخل کشور و اعدام بیش از صد هزار مبارز طی سال های گذشته و نیز اعدام صدها نفر تنها به جرم راهپیمایی علیه دولت در سال های 88 و 89، همه برای دیکتاتوری بی حد و حدود آخوندها کارهای روزمره ای به شمار می روند که در داخل کشور کاربرد ناایستا دارند. بنابراين، زماني که اين کشور قادر است تا به آمريکاي ­لاتين با دوري ­فاصله، و اروپاي ­امن تروريست اعزام نمايد، در کشور ما که به دليل احساس ­خطر شديد از حضور آمريکا (هم مرزي) و نیز ­داشتن زمينه هاي داخلي (با افزايش روزافزون نارضايتي ها و نيز موجوديت عناصر استخباراتي همکار این کشور)، همچنین نزديکي و راحتي ارسال چنين عناصر و امکانات و تسليحاتي، به مراتب بيشتر و گسترده تر عمل خواهد نمود.
می بینیم که در هیچ یک از اقدامات این رژیم توسعه طلب حتا به اندازه ی شمار انگشتان دست و پا هم از مردم هزاره حضور نداشته و مدت ها است (از آغاز دهه ی 70) که دیدگاه دولت مردان ایران نسبت به هزاره ها «مغول های تاراج گر ایران» بوده که در بخش افغانستانِ اداره ی اتباع بیگانه ی وزارت خارجه ی رژیم آخوندی شان و نیز مکاتب این کشور علناً و بدون مصلحت اندیشی مطرح می گردند، که خود درعین حال نشان از پایان رسیدن امید و اعتماد ایرانیان نسبت به هزاره ها خبر می دهد. حکام ایران عملاً درک نموده اند که هزاره ها علیرغم برخورداری از مذهب مشترک با آنان، همیشه «قوم گرایی»­شان بر «مذهب» چربی می نماید و این مردم هنگام قرار گرفتن در موقعیت «انتخاب»، همیشه قومیت خود را برجسته ساخته اند. بنابراین چنین رویکردی که در تضاد مستقیم با روش و تاکتیک استفاده ی حاکمیت ایران از «مذهب» به عنوان ابزاری برای استخدام هزاره ها قرار داشته و باعث رنجش آنان می گردد.. این است که از یک سو با تکیه بر زبان و نژاد فعالیت های خود را روی تاجیکان متمرکز نموده و به موازات آن با عمده سازی مذهب، «شیعه محوران غیرهزاره» و «نسب گرایان شیعه» را در کشور ما به استخدام گرفته تا در کنار کار مبتنی بر اعتماد روی آنان، انتقام گیری از هزاره های از نظر آنان «خائن» را نیز در دستور کار خود قرار داده اند که اینک و به طور روزمره شاهد همسویی شدید جناح های «تاجیکِ اخوانی»، «شیعه محوران غیرهزاره» و «نسب گرایان شیعه» در تهاجم علیه مردم خود هستیم.
با توجه این حقایق روشن و مسلم، بازهم ما شاهد بی توجهی دولت و ارگان های امنیتی کشور در قبال فعالیت های کاملاً سازمان یافته ی این رژیم در کشورمان می باشیم که ریشه ی آن در سیاست «عمده سازی پاکستان» بوده و غیرمستقیم توسط ایران و عواملش سمت و سو داده می شوند که باید مورد توجه جدی مسوولین امنیتی کشور قرار گیرد.
از همه مهم تر اين که، وقتي دست ­ايران در کشور ما چنان باز است که به راحتي جبهه­ مي سازد (جبهه ی به اصطلاح ملی اول و دوم)، با مخالفين ­مسلح (طالبان و القاعده) همکاري نظامي ـ استخباراتي دارد و به ­وزير خارجه ي سابق ­ما (رنگین سپنتا که در ضمن عضو حزب سبزی در آلمان می باشد که رابطه ی بسیار نزدیکی با رژیم ایران دارد) علناً پول ­دستي داده و موضعش را تغيير مي دهد، تشکيلاتي ­بزرگ و فراگيری به نام «دفاع از حريم ­سادات» ايجاد مي کند و با امکانات و پول و تسليحات مجهز­شان مي سازد، آيا دولتی که خود را شدیداً ­مصروف پاکستان ساخته است، فردا­ها مي تواند يک شبه جمع و جور گردد و آمادگي مقابله با آن ­را بگيرد؟ بايد مانند خود ايران که بخشي مرکب از وزارت ­اطلاعات (استخبارات) و سپاه ­را به نام «قرارگاه4 انصار» که زیرمجموعه ی «سپاه قدس مس باشد و به منظور پيش بردن مداخلات خود در افغانستان ايجاد گردیده، تشکل ويژه اي جهت رديابي تحرکات ­ايران، تجزيه و تحليل اطلاعات به دست آمده و شناسايي عوامل اطلاعاتي و تروريستي شان به وجود آيد. مسلماً با بنیان گذاری چنین نهادی، هزاره ها بیشترین سهم را خواهند گرفت، چراکه آنان با تمامی زجر و جوری که از رژیم های ستم پیشه ی ایران دیده اند، متأسفانه با موج گسترده ی تبلیغاتی خود ایرانیان و عوامل شان در کشور ما که به منظور منزوی سازی هزاره ها در انظار جهانیان و وادار نمودن آنان به پناه بردن به دامن حاکمیت مستبد ایران صورت می گیرند، هنوز به طور تعمدی و یا ناآگاهانه عوامل و طرفداران ایران شناخته می شوند. در این راستا اگر واقعاً اندک صداقتی در کار هست، چرا افراد، گروه ها و جریاناتی را که از سویی سالگرد خمینی را به راه می اندازند و عکس های او را در اندازه های بسیار بزرگ در غرب کابل نصب می کنند و از سوی دیگر علیه هزاره ها در رسانه ها تبلیغات زشتی را به کار می بندند، مورد شناسایی قرار نمی دهند؟ آیا از عدم استقبال این یادبود و تجلیل ها (چه توسط رسانه ها و مطبوعات هزارگی و چه شرکت در مراسم) از سوی مردم هزاره و تنها با اشتراک چند سید و...، همچنین تنش موجود میان هزاره ها و این جریانات، خود روشنگر مسائل نمی باشند که نهایتا به افشای عوامل اصلی اطلاعاتی ایران منجر خواهند شد؟ چشم پوشی و خاک­پاشی روی واقعیت های عینی و ساختاری جامعه ی تشیع، تا چه زمانی می تواند دوام بیاورد و جز خوشنودی بیگانگان (ایرانیان) چه سود میهنی خواهد داشت؟ آیا ترویج افواهات و اکاذیبی که طی آن سعی می گردد تا هزاره ها را زیر نام کلی «شیعیان»، وابسته به ایران قلمداد نمایند، سرپوشی برای فعالیت عناصر و جریانات اصلی وابسته به ایران صورت نمی گیرد؟ یا این که فاشیزم قومی حاکم با راه اندازی چنین شایعاتی درصدد مخدوش سازی اذهان عمومی و بدنام سازی هزاره ها به عنوان بزرگ ترین، دموکرات ترین و بومی ترین قوم کشور ما هستند تا بن بست هایی را بر سر راه مبارزات حق طلبانه ی شان ایجاد نمایند؟
ما فکر می کنیم که واقعا زمان آن رسیده که جهانیان و به ویژه غربیان این واقعیت ها را درک نمایند و سیاست های خود را بر اساس آن پایه ریزی کنند که هزاره ها بزرگ ترین قربانیان سیاست های مداخله جویانه ی ایرانیان بوده و بیش از تمامی اقوام دیگر سرزمین ما دست به افشاگری و کنش های سیاسی و برپایی اکسیون گردیده اند. درغیر این صورت خودشان دچار بن بست های پی در پی در کشور ما خواهند شد و روزگاری خود را با جنبش های دموکراتیک بزرگی از مردم هزاره رو به رو خواهند دید.