مبارزات دموکراتیک و برابری
خواهانه ی هزاره ها در مسیر تاریخی خود در مقاومت هویت طالبانه ی کابل (1370 تا
1373) فراز می گیرد و این جنبش را در سطح بسیار بالایی هم به لحاظ سیاسی ـ نظامی و
هم به خاطر اندیشه ای که ترویج می کند (تفکیک میان قومیت و مذهب و تأکید روی
بازشناسی هویت قومی)، قرار می دهد. این سرفصل مهم و تعیین کننده ی تاریخی، با راه
نوینی که پیش پای مبارزین دموکرات هزاره می گذارد، پرونده ی کارکردهای مبارزاتی
گذشته ی این مردم را بسته است. یعنی قرار گرفتن مقاومت هویت طلبانه ی هزاره ها در
بالاترین مرحله ی تکاملی خود تا مقطع دهه ی 70 کابل، علاوه بر ترسیم شدن نقشه ی
مسیر، ارزش های برجسته ای را برای مردم ما می آفریند که برای سالیان دیگری همجنان
راهگشا خواهد بود.
نسل نو پس از توقف پروسه ی
نطامی مبارزات دموکراتیک هزاره ها، وقتی وارد فاز تازه ای می گردند، راه بر آنان
مشتبه می شود و می پندارند که تغییر روش مبارزه به معنی کنار گذاشتن نقشه ی مسیر
گذشته ای است که ناتمام مانده و باید ادامه یابد. فقدان نقشه ی راه و یا مشخصا
استراتژی و تاکتیک مبارزاتی گذشته که باید با روش سیاسی ـ مدنی پیش برده شود، این
قشر را بی کاره و مسوولیت ناپذیر بار آورده و نهایتا زمینه ی گسترش یافتن قشر کتاب
خوان بی عمل را در دوره ی پس از سقوط طالبان که در آن تب مدرک گرایی در حد یک
«ارزش» و نماد «پیشرفت» بالا گرفت، مهیا ساخت و جوان امروزی و به ویژه قشر تحصیل
کرده (دانشجویان) را به جای پیوند دادن شان به صفوف مبارزاتی و انتخاب رویکرد عمل
گرایانه برای تحقق مطالبات سیاسی ـ اجتماعی مردم ما، به سوی وراجی های محفلی و
ذهنی گرایی های فاقد انگیزه سوق داد. چراکه نسل نو ما از مبارزات گذشته و تداوم آن
با روش های مسالمت آمیز وکم خطر مانند رفتن به خیابان ها و توسل جویی به انواع
اکسیون اجتماعی برای رسیدن به مطالباتش یا بی خبر ماند و یا به دلیل تن پروری و
مافظه کاری افراطی اش از آن پرهیز نمود. حتا در مورد مبارزات مدنی و قواعد آن چیز
زیادی که بتواند در رسیدن به جامعه ای دموکراتیک و فاقد ستم و تبعیض راهنمایش
گردد، نمی دانست و حتا بعضا چنان دچار توهم و سردرگمی شده بود که توسل جویی به
اکسیون های مدنی را بخشی از اقدامات خشونت آمیز به شمار آوردند.
در عوض، کتاب خوانی و
گردآوری و تراکم سازی مجموعه ای از اطلاعات و دانش های غیرکاربردی کتاب ها در ذهن،
نه تنها کم ترین دردسر و مشقتی را برای این نسل ایجاد نمی کند، بلکه روحیه ی حجره
نشینی و تن پروری ناشی از عدم درک و لمس درد اجتماعی مردم را در آنان تقویت می
نماید. علاوه بر آن، گرایشات محفلی و دانش فروشی های ناشی از آن که سیالیت ذهن را
بسیار بالا می برد و به جای گرایش به مردم و مشکلات کوچک و درشت شان، با روی آوری
و مطالعه ی تزهای آرمان گرایاته ی عمدتاً لیبرالیستیِ ماجراجویانه ای که لحظه به
لحظه از عینیت جامعه دورشان ساخته و آنان را سرگرم مباحثات انتزاعیِ بی پایانی می
نماید، نوعی ارضای ذهنی را برای دانشجو به همراه دارد که قشر تحصیلکرده برای مطرح
کردن خودش میان همقطاران رقیب، شدیدا نیازمند آن است تا سرش را میان انبوه سرهایی
ک غیرمسوولانه و منزوی از جامعه زندگی می کنند، تکان داده بتواند.
به صراحت می توان ادعا نمود
که راه افتادن مباحث انتزاعی بی سرانجام هرگز دانشجو را به سوی اقدامات مدنی ـ
سیاسی رهنمون نخواهد شد و او را بیشتر برای پایان دادن به مباحث رقابت آفرین
نافرجامی تشویق می کند که بدون داشتن تاکتیک و برخورداری از مکانیزم و راهکار تحقق
آن اندیشه های ایدآلی، هرگز به نتیجه ای نخواهد انجامید و اثری بر زندگی مردم و
حتا جامعه و دولت نخواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید