عده از
جوانان که بعضا تحصیل کرده هم می باشند، بدون درک رفتار اجتماع و حرکت هایی که یک
جامعه را به جلو می راند، به خاطر غلبه ی حس «خودکم بینی» و نیز در فقدان
«اعتمادبه نفس» ناشی از اجرای پروسه ی یک سده ای «استحاله گری» فاشیزم قومی حاکم
بر هزاره ها، هنوز به ساختار فرسوده ی «رهبریت فسیل ها» وابسته هستند و هر از چندی
عکس خلیلی و محقق را به نشر می رسانند که «رهبران ما»... ، گویا جامعه ی هزاره از
نظر آنان فاقد پویایی و «ارتقای دینامیک» بوده و به همین دلیل توانایی آفرینش
«رهبریت» متناسب با ساختار و نیاز جامعه را از دست داده است، حال آن که در طول
تاریخ و به رغم تمامی فشارها و ستم و تبعیض و نسل کشی ها همیشه روند رو به رشد خود
را گرچه گاه با کندی، اما در مجموع حفظ نموده است.
این اقدام
ما را با سوال های جدی ای روبه رو می سازد. مثلا این که، یک جامعه را چگونه می
توان با «دو رهبر» متفاوت و سرشار از کینه نسبت به یک دیگر، «مدیریت انحصاری» نمود؟
در این راستا باید توجه داشت که مسائل سیاسی ای که مستقیما به تعیین سرنوشت مردم
ما بستگی دارند، باید دور از عواطف مورد بررسی، دقت و «گزینش» قرار گیرند. متأسفانه
هنوز عده ای در «توهمات» خود زندان هستند و نمی دانند که با برخوردهای احساساتی و
غیرمدبرانه ای چون همکاسه سازی دو خط فکر متضاد و سرشار از کینه نسبت به یک دیگر
که اساسا مبتنی بر «منافع شخصی متضاد» می باشند، را راه حل قطعی معضلات کنونی
جامعه ی هزاره تلقی می نمایند. مگر «وضعیت رو به وخامت» و «سرنوشت مملؤ از ابهام»
ما، به دلیل «رهبریت دور از خرد» اینان شکل نگرفته است؟
این را باید
بپذیریم که جامعه ی ما دیگر به «فسیل های اورنگ پرست» و عناصر عیاشی که مصارف شخصی
هنگفت خوشان که دربرگیرگرنده ی انواع «لذت بری» می باشد را بر تعمیر ساختمان مرقد
پیشوای شهیدی ترجیح می دهند که با انتساب خود به وی، «اعتبار» و «مشروعیت» اجتماعی
ـ سیاسی یافته اند، نیاز ندارد و اساسا بدبختی های موجود جامعه ی ما از چنین رهبریت منحرف، فاسد و ناکارای
تاکنونی به وجود آمده اند. زیرا هر پدیده ی اجتماعی ـ سیاسی ای که نتواند پاسخ
مناسب شرایط و اوضاع جامعه شود، ناچار از کنار رفتن حتمی است. این امر با دخالت ما
و یا بدون آن تحقق خواهد یافت که اقدامات ما تنها می توان نقش کاتالیزوری (یاری
دهنده و تسریع کننده) را بازی نماید و از هرز شدن «زمان» و «انرژی» جامعه و آسیب
دیدن «پتانسیل» مبارزاتی مردم، جل.گیری نماید.
بنابراین
اگر می خواهیم از وضعیت ناسالم کنونی رها شویم، باید به سوی شکل دهیِ «رهبریت
دموکراتیک جمعی» پیش برویم. در این مسیر چیزی که روشن است، این که در پروسه ی
ایجاد «رهبریت نوین» و جاگزین، نباید هیچ هزاره ی صادق و غیروابسته به دشمنان مردم
را «زائد»، «بیرون از گود» و «پسیو» به شمار آورد. چراکه پدیده ی نجات بخشِ
«رهبریت دموکراتیک جمعی» را باید همه با هم و با سهیم نمودن اندیشه های متفاوت (صدالبته
که اندیشه های متفاوت حریانات مبارز، با تضاد منافعی شخصی رهبریت پرتنش تاکنونی ـ
فسیل های اورنگ پرست ـ به طور ریشه ای فرق دارند) و به کارگیری «اراده»ها و
«انرژی»های وافر همه ی هم سرنوشتان، بسازیم.
پس وقتی شعار می دهیم که باید به سوی «آزادگی»
و «زندگی بهتر» گام برداریم، یعنی دیگر سکوت جایز نیست و باید فراتر از سخن رفت و وارد فاز عمل شد.
به عبارت دیگر، نزدیک شدن به آرمان های اجتماعی ـ سیاسی جامعه ی هزاره را نمی
توانیم با «انتظار» و چشم دوختن به اقدامات کسانی تحقق بخشید که اساسا از چنین
اراده ای تهی هستند. باید برای ایجاد «رهبریت دموکراتیک» به مثابه ی ابزار رفتن به
سوی جامعه ای دموکرات و عاری از ستم و تبعیض همت گماشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا ما را با استدلال و نظرات علمی خود یاری رسانید